responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر    جلد : 3  صفحه : 2099

بالغيب و الوجود حضور القلب للوارد و التواجد حركة الوجد بمشاهدة الوجود»كه معنى وجود وجد بدون استشعار بوجد است و تواجد حركت كردن واجد است بسب مشاهدۀ وجود.

(شرح كلمات بابا طاهر ص 154- شرح منازل ص 162) و سالكان را بواسطۀ نظر كردن بكمالات صنع الهى و فكرت در آثار حق و جدى حاصل آيد و آن از انوار است كه وارد بر قلب ميشود و نور ازلى است.

در شرح تعرف است كه:وجد در لغت عرب بر چهار معنى است يافتن گمشده، توانگر شدن و غمناك گرديدن از كار بزرگ و هر اندوهى كه آن با سوزش و الم باشد عرب آن را وجد گويد.

و گفته‌اند«الوجد الغالب يسقط التميز و يجعل الاماكن كلها مكانا واحدا و الاعيان عينا و احدا و لا لوم لمن غلب عليه الوجد» (طبقات ص 328).

و در اصطلاح وجد آنست كه بدل رسد و دل ازو آگاهى يابد از بيم يا غم يا ديدن چيزى از احوال آن جهان كه بر سر او گشاده شود يا حالى كه ميان او و خدا گشاده گردد و گاه از بيم عذاب است و گاه از درد فراق و گاه از سوزش شوق و حب و اغلب از خوف يا از فراق باشد و چون اين نوع وجد در سر بنده ظاهر شود و غلبه گيرد ظاهرش مضطرب گردد و بانگ و ناله پديد آيد و بانگ و نالۀ او را تواجد خوانند(شرح تعرف ج 4 ص 29).

نورى گويد:وجد زبانۀ آتشى است كه از شوق ناشى شده باشد.در شرح كلمات بابا طاهر است كه:مراد بوجد حالت طرب است كه از شهود حق براى سالك حاصل ميشود و اظهار اين وجد شرك است و اخفاى آن از ضعف حال است.

(از شرح كلمات بابا طاهر ص 158).

از خود فانى گشتم و واله شدم اى راه ترا دليل دردى؟ وجد را سه مرتبت است تواجد كه بيخود ناشده بى‌خودى بر خود بندد و وجد كه بى‌خود باشد و لكن التفات به بيخودى خود داشته باشد و وجد كه بى‌خود باشد و التفات به بيخودى خود نداشته باشد كه فناى از فناست.

خواجه عبد الله گويد:وجد پس از عالم وصال و فراقست،وجد علم بيدارى مشتاقانست،وجه حديقۀ دل دوستانست وجد سبب جان باختن است و بهانۀ خان و مان بر انداختن است.

قدر وجود افزونست و وجود از خلقت بيرون است(از رسائل خواجه ص 112).

بر آتش عاشقيت[مشقت]جان عود كنم
جان بندۀ تست من بمن جود كنم
چون پاك بسوزد آتش عشق تو جان
صد جان دگر بحيله موجود كنم
آتش محبت جان عاشق ميسوزد اما به بهانۀ وجدى بر افروزد.

وُجُوب

-(اصطلاح فلسفى و فقهى) در فلسفه رجوع بواجب و اسفار ج 1 ص 144).

نزد فقها وصف فعل واجب است و نزد

نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر    جلد : 3  صفحه : 2099
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست