نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر جلد : 3 صفحه : 2096
اين جهت است كه چون مريد را در راه حق بندى پيدا آيد آن را قيه گويند،و گويند او را واقعى افتاده.
(كشف المحجوب ص 502).
واقِعَه
-(اصطلاح ذوقى)واقعه عبارت از امور غيبى است كه براى اهل خلوت آشكار شود و اگر در حضور باشد مكاشفه گويند و از جمله واقعات بعضى كاذب باشد همچنانكه منامات.
و بالجمله:واقعه آن چيزى است كه سالك در اثناء ذكر بيند بنحوى كه غايب شود از محسوسات و آن بين نوم و يقظه است كه مكاشفه هم نامند و آنچه فرود آيد در دل نيز واقعه گويند.
(مصباح الهدايه ص 134-كشاف 1488-اصطلاحات شاه ص 12).
عطار گويد:
هر روز غم عشقت بر ما خطر انگيزد
صد واقعه پيش آرد صد فتنه برانگيزد
واقِعِ فى طَريقِ ما هُوْ
-(اصطلاح فلسفى و منطقى)امرى كه مقول در جواب پرسش بما هو باشد و آن جنس و نوع است چنانكه گويند زيد،عمرو و بكر و...ما هو؟جواب انسان باشد كه نوع است و يا گفته ميشود انسان و حمار و بقر و غيره ما هو؟كه جواب حيوان باشد كه جنس است.و بالجمله جنس و نوع واقع در طريق ما هو ميباشند (دستور ج 3 ص 432).
واقِفيَّه
-(اصطلاح كلامى)كسانى كه گويند خداى متعال را بمعرفت نمىتوان شناخت (از كشاف ص 500)و آنان كه توقف كردهاند در امامت مولانا كاظم واقفيه گويند.
(از درايه ص 141).
واقِفان
-(اصطلاح عرفانى)واقفان كسانىاند كه در طريق متوقف شوند و ارتقا نيابند.
(كشف المحجوب ص 62).
واهِبُ الصُّوَر واهِبُ العِلْمِ و التَأييد
(اصطلاح فلسفى)مراد ذات حق تعالى است و هر يك از انوار مجرده بنوبۀ خود نيز واهب الصور و العلماند نهايت واسطۀ در فيض و افاضهاند.و عقل اول و نفس كليه را هم گويند.
«و يحصل من بعض الانوار القاهرة و هو صاحب طلسم النوع الناطق يعنى جبرئيل عليه السلام و هو الاب القريب من عظماء رؤساء الملكوت القاهرة.روان بخش.روح القدس.واهب العلم و التأييد.
معطى الحياة و الفضيلة» (مجموعۀ دوم مصنفات ص 200، 201).
واهِب
-(اصطلاح فقهى)رجوع به هبه شود.
والِه
-(اصطلاح ذوقى)سرگردان و متحير در بحر وحدت و شيفتۀ مقام وحدت.
عطار گويد:
در جستجوى عقل و جان،و اله فتاده در جهان
تو دايما گنجى نهان در قعر جان سبحانه
هر بىزبانى بسته لب،با رازهاى بو العجب
با تو سخن گو،روز و شب،از صد زبان سبحانه
ذرات عالم از على،تا نقطۀ تحت الثرى
نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر جلد : 3 صفحه : 2096