responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر    جلد : 3  صفحه : 1958

هست ميشود و از غايت سرعت تجلى و وجودى ادراك انعدام نمى‌كند و على الدوام وجود واحد مرعى است.

دوم مرگ اختيارى است كه مخصوص نوع انسان است و آن عبارت از قمع هواى نفس و اعراض از لذات جسمانى و مشتهيات نفسانى و مقتضيات طبيعت و شهواتست و هر كه اجتناب از شهوات و لذات نفسانى نمود البتة نفس خود را كشته است.

سوم مرگ اضطرارى است كه مفارقت روح است از بدن و تجرد او از تعلق ببدن و اين موت شامل جميع حيواناتست.

(از شرح گلشن راز ص 502)

مَوتِ ابْيَض

-(اصطلاح عرفانى)موت ابيض عبارت از گرسنگى است كه روشن‌كنندۀ باطن است و منور دل است و سفيدكنندۀ صورت دل است و در اين هنگام زنده ميشود هوش او يعنى از خواب غفلت بيدار ميشود.

شاعر گويد:

هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد بعشق
ثبت است بر جريدۀ عالم دوام ما

مَوتِ احْمَر

-موت احمر عبارت از مخالفت با نفس است.

(شرح گلشن راز ص 503)

مَوتِ اخْتِيارى

-عبارت از قمع هواى نفس و اعراض از لذات است كه سبب معرفت است كه مخصوص نشاءت انسانيت است و انسان در راه نيل بمطلوب و مقصود خود بايد تمام موانع را دور كرده تا بمحبوب خود برسد.

(شرح گلشن راز ص 504) شاعر گويد: گر بريزد خون من آن دوست رو
پاى‌كوبان جان برافشانم بر او
آزمودم مرك من در زندگى است
چون رهم زين زندگى پايندگى است
آنكه مردن پيش چشمش مهلكه است
امر لا تلقوا بگيرد او بدست
وانكه مردن پيش او شد فتح باب
سارعوا آيد مر او را در خطاب

مَوتِ اخْضَر

-(اصطلاح عرفانى)موت اخضر عبارت از پوشيدن مرقع پاره و و مندرس مطروحه باشد كه داراى هيچ قيمت و ارزش نباشد و موقعى كه شخص بدين لباس قناعت ورزيد آن هم براى ستر عورت و صحت عبادات آن وقت بمقام موت اخضر رسيده است از جهت اخضرار او بقناعت و نضارة وجه او.

مَوتِ اسْوَد

-(اصطلاح عرفانى)موت اسود عبارت از تحمل اذيت خلق است كه اذيت بردن را در هواى محبوب لذت بداند و اين مقام موت اسود است كه فناء در محبوبست و كسى كه اذيت و آزار در راه محبوب تحمل كند لذت برد.

(اصطلاحات خطى ث 854)

مَوتِ طَبيعى

-موت طبيعى در مقابل موت ارادى است كه مخصوص سالكين است كه قبل از موت طبيعى واقع ميشود رجوع شود بموت.

(از شرح قيصرى ص 45)

المُؤتَلف وَ المُخْتَلَف

-(اصطلاح اهل حديث)و آن باشد كه راوى روايتى،در نام با راوى ديگر از لحاظ نوشتن يكى باشند و از لحاظ تلفظ مختلف اختلاف به نقطه باشد«اخنف و احنف»يا به تشديد

نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر    جلد : 3  صفحه : 1958
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست