-(اصطلاح اخلاقى)يكى از صفات رذيله است.و خلاف اصول انسانيت است كه آدمى در برابر احسان و كمك بكسى كه مورد كمك واقع شده است منت گذارد كه فرمودند و لا تمنن تستكثر.آنكه همه چيز را از خدا داند و همۀ وسائط را ناديده انگارد خود را هيچ انگارد كه لا حول و لا قوة الا بالله.
مُنْتِج
-(اصطلاح منطقى)قياس منتج قياسى است كه مقدمات آن درست بوده و مستلزم نتيجه باشد در مقابل قياس عقيم.
(از اساس الاقتباس ص 190)
مُنْتَشِرَه
-(اصطلاح منطقى)قضيۀ منتشره قضيهايست كه مركب از منتشره مطلقه و لا دوام ذاتى باشد كه آن لادوام اشارت به قضيۀ مطلقۀ عامه باشد مثال «كل انسان متنفس وقتا ما اى لا شىء من الانسان به متنفس بالفعل»(از دستور ج 3 ص 352)
مُنْتَشِرَه مُطْلَقَه
-(اصطلاح منطقى) قضيۀ منتشره مطلقه قضيهايست كه حكم در آن بضرورت ثبوت محمول براى موضوع يا سلب او از آن در وقت غير معين از اوقات وجود موضوع باشد مثال«كل انسان متنفس وقتا ما و لا شىء من الانسان بمتنفسوقتا ما»(دستور ج 3 ص 352)
مُنْتَهى المَعْرفَة يا مُنْتَهى المَعْروف
- (اصطلاح عرفانى)و مراد حضرت و احديت است و حضرت وجود و جمع است.رجوع به فرهنگ مصطلحات عرفا شود.
مَنجا
-(اصطلاح ذوقى)خلاصى دل است از محل آفت.
مُنَجَّزاتِ مَريض
-(اصطلاح فقهى) يعنى كسى كه مريض باشد در مرض متصل بمرگ-منجزاتش در هبات و وصايا تا ثلث روا ميباشد.
در كليات حقوقى است كه:
منجزات مريض نزد مشهور خواه بطور محاباة باشد يا غير محاباة از اصل خارج ميشود و موقوف باجازۀ ورثه نيست و همچنين است اقارير او وقتى در معرض اتهام نباشد.
و چون مواقع مختلف است اولى و انسب اين است كه تشخيص اين قبيل از قضايا بحاكم رجوع شود.
مُنْحَرِفَه
-(اصطلاح منطقى)قضيۀ منحرفه قضيهايست كه سور آن مذكور در جانب محمول باشد اعم از آنكه در جانب موضوع هم ذكر شده باشد يا نه مثال«كل انسان كل ضاحك و الانسان كل ضاحك» (دستور ج 3 ص 344).
مِنْخَرُ الشَّجاع
-(اصطلاح نجومى)و از كواكب صورت شجاع بود رجوع به شجاع شود.
مِنْخَرِ قَيْطُس
-(اصطلاح نجومى)رجوع به قيطس شود.
مَنْدوب
-(اصطلاح ادبى)نزد نحويان مناداى مندوب است كه بدان تفجع و اظهار
نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر جلد : 3 صفحه : 1920