responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر    جلد : 3  صفحه : 1908

شهوته عقله فهو شر من البهائم .

(انسان ص 323) موجود نورى است كه بهر شكلى درآيد بجز حيوانات درنده.انسان در مرحله كمال به فرشته رسد و گاه بود كه ملائكه كنايت از قوتهاى عقل و روح و جسم بود.

(انسان ص 149) اخوان الصفا گويند ملائكۀ خدا همان كواكب و افلاك‌اند كه پادشاهان آسمانهااند و خداوند آنها را بيافريده است تا دنيا را آبادان كنند مدبر خلق باشند و خلفاء الله‌اند در افلاك او(رجوع شود برساله سوم رسائل اخوان الصفا ص 98) در علوم غريبه اصطلاح ملائكۀ حروف را بكار دارند و منظور آنان اين است كه براى هر يك از حروف ملكى بود و اسماء اين ملائكه را برشمرده‌اند كه البته اسامى آنها بنظر عبرى ميرسد.

(رجوع شود به شمس المعارف الكبرى ص 16،17) تركيبات:

مَلائِكَةُ الرُّوحانيَّة

-مراد ارواح مجرده است.(شفا ج 2 ص 285،642).

مَلائِكةُ الطِّباعِ الأرْضيَّة

-مراد طبايع كليه‌اند.(اسفار ج 3 ص 98).

مَلائِكة مُوَكِّلَه

-مراد عقول است(از راحة العقل ص 61).

مَلابِسُ الظُّلُمانيَّة

-مراد علائق جسمانى و ماديات است.(از اسفار ج 3 ص 36).

مَلاحت

-(اصطلاح ذوقى)ملاحت عبارت از بى‌نهايتى كمال الهى است كه هيچ كس بنهايت او نرسد.

مُلازَمَه

-(اصطلاح فلسفى و عرفانى)هم بستگى ميان دو امر را ملازمۀ ميان آن دو گويند و دو امرى كه بيكديگر بستگى داشته باشند ملازم يكديگرند و بالاخره دو امر بنحوى باشند كه تصور هر يك منفك از تصور ديگرى نباشد و يا وجود هر يك ملازم با وجود ديگر باشد و يا«كون الحكم مقتضيا لحكم آخر بان يكون اذا وجد المقتضى وجد المقتضى وقت وجوده ككون الشمس طالعة و النهار موجود»(كشاف ص 1304).

نزد عرفا مراد ملازمت ذكر است كه اصل ششم است كه در آن كوشى كه از ذكر غير حق بدرآيى كه فرمودند «وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذٰا نَسِيتَ» يعنى كه بگو تو ذكر ما از دل و جان
وقتى كه فراموش كنى هر دو جهان
چنين بياد تو مشغول گشته‌ام جانا
كه ياد جان و دلم در خبر نمى‌گنجد

مُلازَمَۀ عَقْلى

-(اصطلاح منطقى و فلسفى)ملازمۀ عقلى عبارت از عدم امكان تصور ملزوم است بدون تصور لازم براى عقل،(دستور ج 3 ص 329).

مُلازَمَۀ عاديَّه

-(اصطلاح منطقى) ملازمۀ عاديه عبارت از تلازمى است كه عقل را رسد كه ملزوم را تصور كند بدون تصور لازم او(از دستور ج 3 ص 229).

مَلامَت

-(اصطلاح ذوقى)يعنى سرزنش ملامت در طريقت در زمان ابو حمدون قصار نشر گرديد.و او گويد«الملامة ترك السلامة»براى آنكه خلق آنها را ملامت كنند و علائق همه از خلق قطع كنند و از مألوفات و راحات زندگى قطع اميد نمايند تا حق را ببينند و اعتماد بذات

نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر    جلد : 3  صفحه : 1908
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست