نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر جلد : 3 صفحه : 1862
اين مورد گر چه مندرج است در تحت خطا و غلطى كه ناشى از اشتباه لفظ است الا اينكه چون كثير الوقوع است جداگانه بياورديم و پيش از اين بگفتيم كه گاه از عام آن خواسته ميشود كه لذاته مانع از شركت بر افراد بسيار نباشد و گاه امرى مستغرق خواسته ميشود و آن اين است كه حكم شامل يك يك شود و از صدق عام بمعنى نخست و اثبات آن صدق و اثبات خاص لازم نمىآيد و لكن از نفى و كذب آن نفى و كذب خاص لازم مىآيد و البته از صدق و اثبات خاص كه بازاء عام بمعنى نخست است صدق عام لازم مىآيد و از كذب و نفى آن كذب و نفى عام لازم نمىآيد .
لكن عام بمعنى دوم بعكس عام بمعنى اول است يعنى از صدق آن صدق خاصى كه مندرج در آنست لازم مىآيد و مثلا اگر «كل ج ب»صادق باشد«بعض ج ب»نيز صادق است و همين طور است اگر گفته شود«كل شخص شخص من ج ب»و از كذب آن كذب خاصى كه مندرج در آنست لازم نمىآيد.
مُغْرِب
-(اصطلاح عرفانى)مغرب در اصطلاح صوفيان كنايت از جسم است و مشرق كنايت از جان است،جسم را مغرب دانند و جان را مشرق.
(از شرح گلشن راز ص 499) ميان جسم و جان بنگر چه فرق است كه اين را غرب گير و آن چه شرقست
مَغْرِبِ اعْتدال
-(اصطلاح هيوى) رجوع به مشرق اعتدال شود .
مَغْرِبِ أنْوار
-(اصطلاح عرفانى) منظور آدم خاكى است.
عالم جبروت را مشرق دانستهاند و عالم ملك را مغرب كه انوار از مشرق طلوع كند و در مغرب غروب كند چون همۀ انوار وجود از جبروت باين جهان محسوس خاكى آيد.پس آدم خاكى مغرب انوار بود (انسان ص 162).
مَغْرِبِ شَمْس
-(اصطلاح عرفانى) كنايت از استتار حق تعالى است به تعينات خود و يا اسماء حق است به تعينات و اخفاء روح بجسد.
(اصطلاحات شاه نعمت الله ص 29) جان تو در مغرب تن شد نهان تا قيامت آيد از مغرب عيان
مَغْرِبُ الشِّتاء
-(اصطلاح هيوى)رجوع به مشرق شود.
مَغْرِبُ الصَّيف
-(اصطلاح هيوى) رجوع به مشرق و مغرب شود.
مغز
-(اصطلاح ذوقى)كنايت از حقيقت است در برابر قشر كه شريعت است.
(شرح گلشن راز ص 357)
مَغْرِز
-(بفتح ميم و كسر راء)از اصطلاحات نجومى است.ذنب الدب را مغرز گويند.از ستارگان واقع در ذنب دب است.
مَغْصُوب
-(اصطلاح فقهى) يعنى مال غصب شده،آنچه بر وجه نامشروع- تصرف شده باشد تصرف عدوانى و بدون اجازه.
نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر جلد : 3 صفحه : 1862