نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر جلد : 3 صفحه : 1778
بىسبب گر عز بما موصول نيست
قدرت از عزل سبب معزول نيست.
اى گرفتار سبب بيرون مپر
ليك عزل آن مسبب ظن مبر
هر چه خواهد آن مسبب آورد
قدرت مطلق سببها بر درد
ليك اغلب بر سبب راند نفاد
تا بداند طالبى جستن مراد
چون سبب نبود چه ره جويد مريد
بىسبب در راه مىآيد پديد
اين سببها بر نظرها پردهها است
كه نه هر ديدار صنعش را سزاست.
ديدۀ بايد سبب سوراخ كن
تا حجب را بركند از بيخ و بن
تا مسبب بيند اندر لامكان
هرزه بيند جهد و اسباب دكان
مَسْت
-(اصطلاح عرفانى)مست فروگرفتن عشق است جميع صفات درونى را و آن عبارت از سكر است كه عارفان كامل از باده هستى مطلق سرمست شده و محو الموهوم گشته و از خود بىخود شوند.
مولوى گويد:
مستان ازل در عدم محو چريدند
كه نيست بود قاعدۀ هست نمايى
جان برز بر همدگر افتاده ز مستى
همچون ختن غيب پر از ترك ختايى
من مست و تو ديوانه ما را كه برد خانه
صد بار ترا گفتم كم خور دو سه پيمانه
در شهر يكى كس را هوشيار نمىبينم
هر يك بتر از ديگر شوريده و ديوانه
جانا بخرابات آ تا لذت جان بينى
جان را چه خوشى باشد بىصحبت جانانه هر گوشه يكى مستى دستى زده بر دستى
زان ساغر سرمستى با ساغر شاهانه
اى لولى بربط زن تو مستترى يا من
اى پيش چو تو مستى،افسون من افسانه
تو وقف خراباتى خرجت مى و دخلت مى
زين دخل به هشياران مسپار يكى دانه
مَسْتِ خَراب
-(اصطلاح ذوقى) مستغرق در سكر را گويند.
عطار گويد:
هر آن مستى كه بشناسد سر از پا
ازو دعوى مستى ناپسند است
حقيقت دان كه دايم مذهب عشق
و راى مذهب هفتاد و اند است
سر افرازى مكن رو پست شو پست
كه تاج پاكبازان تخت بند است
مرا با عاشقان مست بايد
چه جاى زاهدان پر گزند است
مُسْتَأجِر
-(اصطلاح فقهى) اجارهكننده و خواهنده است رجوع باجاره شود.
مُسْتَثْنى
-(اصطلاح ادبى)رجوع به استثناء شود.
مُسْتَحَبّ
-(اصطلاح فقهى)آنچه پسنديده است فعل آن و تركش حرام نباشد رجوع باحكام خمسة تكليفى شود.
مُسْتَحَبّاتِ نَماز
-(اصطلاح فقهى) امورى كه ضرورى نيست و لكن نيكو است كه نمازگزار رعايت كند در معتقد الاماميه آمده است:
و مستحب است كه چون روى بقبله آرد براى نماز،پس از آنكه بانگ نماز و قامت گفته باشد،سه بار تكبير بگويد،
نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر جلد : 3 صفحه : 1778