responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر    جلد : 3  صفحه : 1514

و قلندر و قلاش مرد اهل ترك و تجريد را گويند:

صفى على شاه گويد:

بشنو اسرار قلندر را مقام ديگر است
و ان فغان بعد از بقا در اصطلاح ماستى
باقى بالله باشد مظهر اسم ملك
وين قلندر مالك الملكست و نقطۀ باستى
عراقى گويد:

در بزم قلندران قلاش
بنشين و شراب نوش و خوش باش
تا ذوق مى و خمار يابى
باشد كه شوى تو نيز قلاش
در صومعه چند خودپرستى
رو باده پرست شو چه اوباش
و قلندريه كسانى‌اند كه بنظر خلق مبالاتى زياد ندارند و سعى در تخريب عادات و رسوم كنند و سرمايۀ حال ايشان جز فراغ خاطر نباشد و اكثار طاعات و نوافل از ايشان نيايد از اين جهت مشبه بملاميه‌اند (مصباح الهدايه ص 121).

قِمار

-(اصطلاح فقهى)يكى از محرمات در دين اسلام قمار است و برد و باخت بطور مطلق را قمار گويند و در قرآن مجيد است. إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ...

رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطٰانِ (از الفقه على.ج معاملات ص 47)

قِمارْخانَه

-(اصطلاح ذوقى)قمار، باختن سر است در راه محبوب و قمارخانه محل اهل دل است و كسانى كه ترك سر كرده‌اند و قدم در راه عشق نهاده و مادام كه تو خود را در قمارخانه فناء فى الله بكلى در نبازى،فانى مطلق و كامل نشوى.

عراقى گويد: بقمارخانه رفتم همه پاكباز ديدم
چو بصومعه رسيدم همه يافتم دغائى
بطواف كعبه رفتم بحرم رهم ندادند
كه برون در چه كردى كه درون خانه آئى
بقمارخانه رفتم همه پاكباز ديدم
چو بصومعه رسيدم همه زاهد ريائى
در قمارخانه كسى كه پاكباز بود و كم زن او را عزيز دارند و مقدم شناسند و اين معنى اشارت بطريق جوانمردان است كه:

«ابدانهم مطروحة فى شوارع التقدير يطأها كل عابر سبيل من الصادرين عن عين المقادير» خود را در شاهراه تقدير بيفكنند تا در زير هر خسى پست شوند و از بند هر رنگى بيرون آيند و خود را ناچيز شمرند.

(از عده ج 5 ص 235).

اين رسم قلندرى و آيين قمار
در شهر تو آوردى اى زيبا يار

قَمْع

-(اصطلاح اخلاقى)ريشه‌كن كردن هواهاى نفسانى است.

قِنّ

-(اصطلاح فقهى)خالص العبوديه و مذكر و مؤنث درو يكسانست و عبدى است كه حريت در او نباشد بوجهى از وجوده (از كشاف ج 2 ص 1229)رجوع به عبد قن و مكاتب شود.

قِنَاع

-(اصطلاح فقهى)و قناع عبارت از پوششى است كه در سر زن به‌پيچند علاوه بر سه قطعه پارچه ديگر (در كفن ميت سه قطعه ثوب براى زن و مرد هر دو مشترك است و براى مرد عمامه) (از شرح لمعه ج 1 ص 33) .

نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر    جلد : 3  صفحه : 1514
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست