responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر    جلد : 3  صفحه : 1503

محكوم عليه و موضوع آن موجود در خارج و حكم در آن بر مبناى موضوع خارجى باشد چنانچه گويند.هر آتشى سوزان است.

قَضيَّۀ دائِمَه

-(اصطلاح منطقى) قضيه‌ايست كه حكم در آن على الدوام باشد نه بضرورت يا بفعل و آن مقابل قضيه ضروريه و ممكنه و وقتيه است.

قَضيَّۀ ذِهنيَّه

-(اصطلاح منطقى) قضيۀ ذهنيه قضيه‌ايست كه حكم در آن بر موضوع و مصاديق ذهنى باشد و بعبارت ديگر ملاك در صحت حمل موضوع ذهنى باشد.

(از دستور ج 3 ص 83)

قَضيَّۀ رُباعيَّه

-(اصطلاح منطقى) هرگاه در قضيه هم رابطه و هم جهت ذكر شود رباعيه نامند مانند«زيد بالامكان هو كاتب» (از اساس الاقتباس ص 130)

قَضيَّۀ سالِبَه

-(اصطلاح منطقى) قضيه‌ايست كه حكم در آن بسلب نسبت محمول از موضوع باشد.

رجوع به قضايا شود.

(از اساس الاقتباس ص 86)

قَضيَّۀ شَخصيَّه

-(اصطلاح منطقى) هرگاه موضوع در قضيۀ حمليه شخص بود قضيه را شخصيه نامند مانند«احمد عالم است» (اساس الاقتباس ص 82)

قَضيَّۀ شَرْطيَّه

-(اصطلاح منطقى) هرگاه حكم در قضيه بايجاب يا سلب نسبت محمول بموضوع باشد مشروط بشرط و قيدى آن قضيه را شرطيه نامند مانند «اگر آفتاب برآيد روز موجود باشد»(از اساس الاقتباس ص 68-ش ص 95).

قَضيَّۀ شَرطيَّۀ مُتَّصِلَه

-(اصطلاح منطقى)هرگاه حكم در قضيه شرطيه باتصال باشد بوجود مشروط كه اگر شرط موجود شود مشروط نيز باتصال موجود شود اين قضيه را شرطيۀ متصله گويند چنانكه در مثال شرطيه.

(ش ص 66).

قَضيَّۀ شَرطيَّۀ مُنْفَصِلَه

-(اصطلاح منطقى)هرگاه حكم در قضيۀ شرطيه بانفصال باشد بآنكه منحل بدو قضيه شرطيه دائر مدار نفى و اثبات شود مانند اين عدد يا زوج است يا فرد كه اگر زوج باشد فرد نيست و اگر فرد باشد زوج نيست قضيه را شرطيه منفصله نامند.

(ش ص 66).

قَضيَّۀ طَبيعيَّه

-(اصطلاح منطقى) قضيۀ طبيعيه قضيه‌ايست كه حكم در آن بر نفس حقيقت افراد باشد و بعبارت ديگر موضوع حكم نفس طبيعة باشد بدون لحاظ و توجه به كليت و جزئيت و كل و جزء بودن موضوع،مانند:«انسان خطا- كار است» (از دستور ج 3 ص 82).

قَضيَّۀ عَدَميَّه

-(اصطلاح منطقى) و قضيه را كه در وى لفظ عدمى باشد عدميه خوانند مانند بخل،جبن،حقد و شرارت.و باشد كه عدمى بر عدم چيزى اطلاق كنند در موضوعى كه از شأن آن موضوع وجود آن چيز بود مانند:عمى و سكون و ظلمت يعنى عدم ملكه و در قضيۀ معدوله هم بعضى از منطقيان گفته‌اند كه دلالت او مانند دلالت عدميه است.

نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر    جلد : 3  صفحه : 1503
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست