responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر    جلد : 3  صفحه : 1481

معرفت و حالت صفوت،است،چنانكه صديق اكبر از خود نشان داد،كه هرگه كه كسى را ديدى كه مى‌گريستى و در خود مى‌پيچيدى از استماع قرآن و مى‌گفتى «هكذا كنا حتى قست القلوب»اين قسوت اشارت به كمال عارفان و جلال رتبت صديقان است،در بدايت كار و عنفوان ارادت مبتدى،بانك و خروش و نعره و زارى بود،كه هنوز عشق وى ولايت خود بتمامى فرو نگرفته باشد،پس چون كار به كمال رسيد و صفاء معرفت قوى گردد و سلطان عشق ولايت خود بتمامى فرو گيرد،آن خروش و زارى در باقى شود، شادى و طرب در پيوندد،بزبان حال گويد:

ز اول كه مرا عشق نگارم نو بود
همسايه بشب ز نالۀ من نغنود
كم گشت كنون ناله كه عشقم بفزود
آتش چون همه گرفت كم گردد دود
سنگ خاره را بر دل جافى فضل داد و نرم شد و افزونى نهاد،گفت:از سنگ آب آيد و نرم شود و از ترس خدا بهامون افتد و دل جافى در نهاد مرد بيگانه نه از ترس خدا بنالد و نه از حسرت بگريد،نه رحمت و رقت در وى آيد:

پير طريقت گفت:در سر گريستن دارم دراز،ندانم كه از حسرت گريم يا از ناز،گريستن از حسرت بهره يتيم و گريستن شمع بهرۀ ناز،از ناز گريستن چون بود،اين قصه‌ايست دراز.

(از عده ج ص 239)

قِشْر

-(اصطلاح عرفانى)قشر يعنى پوست و در اصطلاح علم ظاهر استكه باطن را نگاه‌دارد.

يعنى شريعت كه حافظ طريقت است و علم باطن مانند مغز و علم ظاهر همچون پوست است.

(اصطلاحات شاه ص 58-كشاف ص 1183 اصطلاحات خطى)

قَصّاريَّه

-پيروان ابو صالح حمدون بن احمد بن عمارة القصار را قصاريه گويند.كه يكى از علماء و مشايخ بزرگ بوده است.

(كشف المحجوب ص 505)

قِصاص

-(اصطلاح فقهى)بكسر قاف نام است مر استيفاى مثل جنايت را از قتل و جرح و قطع و ضرب و جز آن و اصل آن از پيروى اثر است و قصاص‌كننده اثر جانى را پيروى ميكند و مثل عمل او را و بالجمله مكافات بمثل است در قرآن است يٰا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصٰاصُ فِي الْقَتْلىٰ الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثىٰ بِالْأُنْثىٰ وَ لَكُمْ فِي الْقِصٰاصِ حَيٰاةٌ يٰا أُولِي الْأَلْبٰابِ و بالجمله قصاص قتل،قتل است و قطع قطع است و نقص عضو،نقص همان عضو است و موجبه ازهاق النفس المعصومة...عمدا عدوانا فلا قوبل بقتل المرتد...و العمد يحصل بقصد البالغ الى القتل بما يقتل غالبا و إذ لم يقصد القتل بالنادر فلا قوبل و ان اتفق الموت كالضرب بالعود الخفيف او العصى اما لو كرر ضربه بما لا يتحمل مثله بالنسبة الى بدنه و زمانه لشدة الحر و البرد فهو عمد...لو اكرهه على القتل فالقصاص على المباشر دون الآمر و لكن يحبس الآمر دائما حتى يموت...لو اشترك في قتله

نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر    جلد : 3  صفحه : 1481
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست