نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر جلد : 3 صفحه : 1445
بايد فورا آغاز و انجام پذيرد و بعبارة اخرى در صورتى كه مسارعه واجب شمرده شود ديگر مهلت موجوده منتفى كشته و مكلف ملزم ميگردد كه بمحض رؤيت فجر فورا باتيان آن بشتابد و الا وقت منقضى شده و تدارك آن در دقائق بعديه غير ممكن ميشود-بنا بر اين مسلم است كه مقصود از وجوب مسارعه و استباق كه در آيات مذكوره مورد اشاره قرار گرفتهاند وجوب تعجيل نيست تا باستناد آن بتوان وجوب را در اجراى فوريت در اجراى مفاد صيغه امر نيز باثبات رسانيد.
و اما آيۀ اخيره كه راجع بملامت ابليس بمناسبت تأخير در سجود ميباشد بكلى از موضوع بحث ما خارج است زيرا موضوع بحث ما،آن چنان امرى است كه مجرد از قرينه و سوابق ديگر باشد و حال آنكه امر بسجود كه در آيۀ مزبوره بدان اشاره شده است مسبوق بايۀ فَإِذٰا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سٰاجِدِينَ ميباشد و چون در اين آيه موقع و ساعت سجود مشخصا تعيين گشته لذا دلالت چنين امرى بر فور كه مسبوق بسابقه و مقيد بوقت معين ميباشد طبعا از مورد بحث ما خارج خواهد شد.
و اما استدلال قائلين باشتراك بين فور و تراخى نظير همان استدلالى است كه در خصوص اشتراك آن بين مره و همانست كه سابقا گفته شده است.
فَوق
-(ادبى و فلسفى) يكى از جهات ششگانه است (از دستور ج 3 ص 46 و مجموعه دوم ص 296)
فَوقان
-(نجومى)دو ستارۀ بود كه در هنگام هلال ماه ديده شده و مقرون با آن ميباشد.
فَوقُ التَّمام
-(اصطلاح فلسفى) ذات حق كه مبدأ المبادى و علت العلل موجودات است از آن جهت كه جامع جميع مراتب و كمالات وجود است و اتم تمامات است فوق التمام ميگويند زيرا كمال و تماميت او بوهم و عقل بشرى نگنجد بنا بر اين فوق التمام ناميده ميشود و بالجمله گويند ذات حق تعالى فوق التمام و الكمال است.
(از شفا ج 2 ص 481-تهافت ص 82).
فَهْم
-(اصطلاح فلسفى)فهم عبارت از تصور شىء است از راه كلام و لفظ كه متكلم بر مخاطب خود القاء كند و افهام عبارت از ايصال معنى است بواسطۀ كلام و لفظ به مخاطب.
(از اسفار ج 1 ص 325-رجوع به تفسير ص 1217 شود).
فِهْرِسْت
-(اصطلاح اهل درايه) جمله و عددى از كتب است،يا كتابى است كه كتب ديگر در آن جمع شده باشد.
فى
-(اصطلاح ادبى)از حروف جاره است و آن را ده معنى است 1 ظرفيت مكانى و زمانى مانند الم غُلِبَتِ الرُّومُ فِي أَدْنَى الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ فِي بِضْعِ سِنِينَ وَ لَكُمْ فِي الْقِصٰاصِ حَيٰاةٌ يٰا أُولِي الْأَلْبٰابِ 2 مصاحبت مانند:«و اذا خلوا فى امم»يعنى معهم 2 تعليل مانند «فَذٰلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ» 4 استعلاء مانند «وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ
نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر جلد : 3 صفحه : 1445