-اين اصطلاح فلسفى و هم عرفانى است عزيز الدين نسفى گويد:
اهل شريعت گويند انسان چون تصديق انبيا كرد و مقلد انبياء شد بمقام ايمان رسيد و نام او مؤمن گشت و چون علاوه بر آن عبادت بسيار كرد بمقام عبادت رسيد و نام او عباد گشت و چون علاوه بر آن روى از دنيا بكلى بگرداند بمقام زهد رسيد و نام او زاهد گشت و چون علاوه بر آن اشياء را آن طور كه هست بديد و بدانست خود و پروردگار را شناخت بمقام معرفت رسيد و نام او عارف گشت و چون علاوه بر آن خداى او را به محبت و الهام خود مخصوص گردانيد بمام ولايت رسيد و نام او ولى گشت و چون علاوه بر آن حق تعالى او را به معجزۀ خود مخصوص گردانيد و بر پيغام به خلق بفرستاد تا خلق را بحق دعوت كند بمقام نبوت رسيد و نام وى نبى گشت و چون علاوه بر آن حق تعالى او را به كتاب خود مخصوص گردانيد بمقام رسالت رسيد و نام او رسول گشت و چون علاوه بر آن شريعت اول را منسوخ گردانيد و شريعتى ديگر نهاد بمقام أولو العزم رسيد و نام او أولو العزم گشت و چون علاوه بر آن شريعت اول را منسوخ كرد و شريعتى ديگر نهاد به مقام خاتميت رسيد و نام او خاتم گشت؟ اين بود ترقى روح انسانى روح مؤمن يك مرتبۀ ترقى كرد و روح خاتم نه مرتبه چون اول و آخر را بدانستى اكنون باقى را هم بدان،اهل شريعت گويند ترقى روح انسانى همين نه مرتبه بيش نيست و اين نه مرتبه همه اهل تقوى و علمند.
(رجوع شود به انسان كامل ص 28-29)
رُوحِ بُخارى
-(اصطلاح فلسفى)رجوع شود بروح و(رسائل صدرا ص 255-اسفار ج 1 ص 122)
رُوحِ حِسّى
-(اصطلاح فلسفى)بابا افضل در تعريف روح حسى گويد:و روح حسى مردم را ارواح بسيار تابع و فرمان برند هر يك از آن كمال جسمى كه كمالات آلات حسى در وى نموده شود.
(از مصنفات ج 1 رساله 1 ص 31)
روح حيات
-(اصطلاح عرفانى)روح حيات عبارت از بخار رطب است كه حيات بدن از آنست.
رُوحِ حَيوانى
-(اصطلاح فلسفى)روح حيوانى جسم لطيفى است كه محل آن تجاويف قلب صنوبرى الشكل است رجوع شود بفرهنگ علوى عقلى تأليف نگارنده.
در كلمۀ روح و نفس.
(از شرح قيصرى ص 38) رُوحِ طَبيعى- رُوحِ عِلوى- رجوع شود بروح و(مصنفات ج 1 رساله 1 ص 32).
رُوحُ القُدُس
-(اصطلاح فلسفى، كلامى)آنچه را فلاسفه جوهر عقلى ناميدهاند الهيون روح القدس مينامند بعضى گويند افلاطون جوهر عقلى
نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر جلد : 2 صفحه : 924