responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر    جلد : 2  صفحه : 908

خوش ظهورى كه جاودان بادا و رداء بفتح اظهار عبد است صفات حق را بباطل و آن هلاك عبدست (اصطلاحات شاه ص 60)

رَدف

-(اصطلاح اهل بديع و عروض) و آن يار دف اصلى بود و آنست كه ما قبل روى مفرد يكى از حروف عله ساكنه باشد و حركت قبل آن از جنس آن بود مانند «حساب،كتاب،صبور،شكور-نظير.

حسيب.نصيب»كه حرف ردف در آنها حرف آخر است و ديگر ردف زائد رجوع شود به(دره نجفى ص 66).

رِدف

-(بكسر راء و سكون دال نجومى) و نام ديگر ذنب الدجاجه است.و بدان جهت آن را ردف گويند كه بدنبال چهار ستارۀ بود كه بدنبال هم قرار داشته و مجره را از عرض قطع ميكنند كه فوارس ناميده ميشوند كه شبيه به چهار سوارند.

(از معجم الفلكى).

رَدَّه

-(فقه) هر گه كه مردم كفر بخداى و رسولش برزد.

بآنچه فرض عام باشد،و علم باو حاصل، ظاهر گرداند،پس از آنكه تصديق كرده باشد،آن را مرتد گويند،و از دين برگشته.

اگر بر فطرت اسلام زاده باشد:در حال زن ازو جدا شود،و او را بكشند بى‌آنكه توبه خواهند.

دليل برين بعد از اجماع طائفه،قول رسولست:

«من بدل دينه فاقتلوه» يعنى:

هر كسى كه دين خود را بگرداند،وى را بكشد.

و استتابت،يعنى:توبه خواستن،شرط نكرد.پس هر كه شرط كند،دليلش بايد گفتن.

و اگر ارتدادش از اسلامى بوده باشد پس از كفر،از وى توبه خواهند.اگر توبه كرد،عقد ميان او و ميان زنش ثابت شد.اگر دوم بار مرتد شود.بكشندش.

و اگر بذو الحرب پيوندد،آنگه باسلام آيد، مالك زن خود باشد،اگر از عدت بيرون نرفته باشد.

و اگر زنى مرتد شود،وى را حبس كنند تا اسلام آرد،يا در حبس بميرد،«لما روى عنه ص من نهيه عن قتل المرتدة»،زيرا كه از رسول ص روايت كرده‌اند كه او نهى كرده است از كشتن زن مرتد.

و روايت كرده‌اند كه زنديق را بكشند، و توبۀ او قبول نكنند.و زنديق آن بود كه كفر در دل دارد و اسلام آشكارا كند.

(معتقد الاماميه ص 461)

رَديف

-(اصطلاح اهل بديع و عروض) و عبارت از يك كلمه يا بيشتر باشد كه مستقل بوده در لفظ و بعد از قافيه اصلى بيك معنى تكرار شود مثل كلمۀ گيرند در:

نقدها را بود آيا كه عيارى گيرند تا همه صومعه داران پى كارى گيرند
(از دره ص 93) بايد دانست كه اشعار بطور كلى يا به رديف ختم ميشوند يا بقافيه و رديف آن كلمه‌ايست كه بعينه در آخر اشعار مكرر ميشود.مانند اساس قصر نه زين خوبتر توان افكند كه دست همت آن مرد كامران افكند
آن شكر خنده كه پر نوش دهانى دارد نه دل من كه خلقى و جهانى دارد
(از بديع فروغى ص 115).

رِسالِه

-(اصطلاح ادبى)رسالت در اصل

نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر    جلد : 2  صفحه : 908
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست