responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر    جلد : 2  صفحه : 891

خبر و سپر(از بديع ص 116)

ذُو القَرنَين

-(اصطلاح عرفانى)نسفى گويد:روح انسانى را در مسير و نسبت بنزول و صعود و نسبت به نادانى و دانائى احوال بسيار بود چون نزول ميكند افول نور بود و چون عروج ميكند طلوع نور بود(نزول از عالم علوى و صعود بعالم علوى)و چون نزول افول نور است پس نزول روح انسانى شب بود و چون عروج طلوع نور است پس روز بود و در هنگام نزول چيزهائى در روح انسانى مقدر بود.پس نزول شب قدر بود،و چون در عروج آنچه در او پوشيده است ظاهر شود پس عروج روز قيامت بود چون اول نور در جسم است و عروج آن از جسم است پس جسم آدمى هم مغرب و هم مشرق بود و روح انسانى ذو القرنين است، يك شاخ وى نزول است و يك شاخ ديگر عروج و اين ذو القرنين چون بمغرب رسيد آفتاب را ديد كه در چشمۀ گرم غروب مى‌كند (حَتّٰى إِذٰا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهٰا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَ وَجَدَ عِنْدَهٰا قَوْماً) و اين چشمه گرم جسم آدمى بود(از انسان كامل ص 64-65)

ذُو المَعنيين

-(اصطلاح ادبى)و آنست كه لفظ مشترك،مشتمل بر دو معنى تام باشد و آن دو معنى حقيقى باشند يا مجازى يا يكى حقيقى باشد و ديگرى مجازى و هر دو معنى مراد گوينده بود و اگر لفظ مشترك را زياده از دو معنى بود ذا المعانى گويند مثال ذو معنيين بهر انديشه چندان ريختم در كه كرده عالمى را گوشها پر
كه گوشها دو معنى حقيقى دارند يكى جمع گوش و ديگر جمع گوشه و مثال ذو المعانى.

چون برق ميگذرد پيش چشم ما خندان بدان نظر كه ز ما چشمها روان گردد
كه لفظ چشمها سه معنى دارد يكى آنكه گريان گردد دوم جويهاى روان سيوم آنكه از حيرت چشمها رود.(از كشاف ج 1 ص 85-1)

ذِى المُقَدَّمة

-اين اصطلاح اصولى است رجوع به مقدمه شود و نيز رجوع به(قوانين ص 105)شود

ذُو اليَد

-(اصطلاح فقهى)و مستند آن قاعدۀ«على اليد ما أخذت حتى تؤديه» ميباشد رجوع به يد و قاعدۀ يد شود.

در كليات حقوقى آمده است.

هر عينى كه در تحت استيلاء شخصى باشد آن شخص مالك آن عين شناخته خواهد شد و ميتوان آن را از او خريدارى نمود و تصرف در آن بدون اذن او جائز نيست.

بنا بر اين اگر كسى نسبت بملك متصرفى ديگرى راجع باصل مالكيت دعوائى داشته باشد اثبات آن بعهدۀ او خواهد بود.

(كليات حقوقى ص 257)

ذَهاب

-(اصطلاح عرفانى)ذهاب به معنى رفتن و در اصطلاح اهل الله بمعنى غيب است و بلكه اتم و اكمل از غيب است و آن عبارت از ذهاب دل است از حس و محسوسات و آنچه بمشاهدۀ مشاهده شود و بالجمله بمعنى غيب و از خود رفتن است.

(اصطلاحات شاه نعمت الله ص 67- لمع ص 347-تاريخ تصوف ص 646)

نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر    جلد : 2  صفحه : 891
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست