responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر    جلد : 2  صفحه : 888

دو دايرۀ افلاك آن دو را قطع كند آن دو نقطه را عقدتين گويند و جوزهر كلمۀ فارسى بود يعنى گوزچهر يعنى صورة الجوز يعنى صورة الكره و اول درست‌تر است و آن را تنين نيز گويند يكى از دو عقده را رأس و ديگر را ذنب نامند.

ذَنَبُ الدُّلفين

-(نجوم)و آن را عمود الصليب و تابوت ايوب نيز نامند.رجوع بدلفين

ذَنَبُ قَيطُس

-(نجوم)يكى از ستارگان صورت قيطس بود يعنى ستارۀ 21 كه بر اسطرلابات رسم نمايند.

(از صور كواكب ص 259) (قيطس بفتح قاف و ضم طاء)

ذُوابَه شمالى

-(بضم ذال-نجوم) و آن شش ستاره بود واقع بر عصابه‌اى شكل رامى كه يكى از صور ستارگان است سه تا را ذوابۀ شمالى و سه ديگر را ذوابۀ جنوبى نامند(از حاشيه التفهيم ص 87).

صورت شمالى آن را ذوائب و هلبه (بضم هاء و فتح باء)و ضفيرة الاسد هم نامند.

ذَوات

-(اصطلاح ادبى)اين لغت در زبان عرب گاه مساوى با«اللات»استعمال شده است و از موصولات بحساب آمده است و اغلب جمع ذات يعنى صاحب است.رجوع به موصولات شود.

ذَواتُ الأذناب

-(نجوم)يا مذنبات ستارگان ذوات اذناب.

ذَواتِ لُحُون سَبعَه

-(نجوم)منظور كواكب هفتگانه است كه بنا بر عقيدۀ ادباء و شعراء باستان آنها را آوازهاى خوش باشد چنانكه اوميرس شاعر يونان و فرفوريوس بر اين عقيده‌اند كه اجرام آسمان در هنگام حركت خود بر نظام خاص مترنم به آوازهاى شگفت آورند و گويند ديوجانس را حس بدان سان لطيف بود كه آوازهاى حركات افلاك را مى‌شنيد(از التحقيق ص 32)

ذُو الاَعِنَّة

-(اصطلاح هيوى و نجومى) نامهاى ديگر آن صاحب المعز.عنان.

ممسك الاعنه.ممسك العنان.يكى از صور كواكب شمالى بود بين ثريا و دب اكبر واقع است.بعضى از ستارگان آن.عيوق.

منكب ذى الاعنه.كعب ذى العنان.قرن الثور شمالى.خباء.جديان يا سخلتان‌اند.

(از معجم الفلكى) (اعنه بفتح همزه و كسر عين و فتح و تشديد نون و عنان بفتح عين و فتح و تشديد نون)

ذُو الحال

-(اصطلاح ادبى)رجوع بحال شود.

ذُو الرَّحِم

-(اصطلاح فقهى)و نزد اهل فرائض قريب غير ذو السهم مقدر را گويند(از كشاف ج 1 ص 560)و بالجمله ارحام و كسى را كه صاحب رحم است گويند و اقربا و خويشاوندان را نيز گويند.

ذَوق

-(اصطلاح ادبى و عرفانى) و نزد بلغاء آنست كه محرك قلوب و موجد وجد بود كه در و شعورى مرعى نبود و اين خاصۀ عزلت و عاشقى صرف بود و اين وجدانى است و لكن اتفاق و اجماع بر آن شرط است و بالجمله قوتى است ادراكى كه مخصوص ادراك لطائف كلام و محاسن پنهانى اوست و نزد صوفيان يكى از حالات است.

رجوع شود به فرهنگ مصطلحات

نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر    جلد : 2  صفحه : 888
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست