نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر جلد : 2 صفحه : 877
بهر حال در عرفان و اخلاق از ديو منظور نفس است،نفس فريبنده كه ديو و شيطان گويند.
مولانا گويد:
ديو حرص و آز مستعجل تكى نى تأمل جست و نى آهستگى
گر ترا ز وى حقست وكيل او زان سوى حقست دايم ميل او
مخلص است از مكر ديو و حيلهاش مأمنست از قيد ديو و قيلهاش
ديو در شيشه كند افسون او فتنهها ساكن كند قانون او
دِيو أعُوذ خوان
-(اصطلاح ذوقى) كنايت از انسان ريا كار بود.
دِيوانَه
-(اصطلاح عرفانى)مغلوبى عاشق را ديوانگى گويند(اصطلاحات فخر).
عراقى گويد:
بر من اى دل بند جان نتوان نهاد سور در ديوانگان نتوان نهاد
هاى و هويى در فلك نتوان فكند شر و شورى در جهان نتوان نهاد
چون پريشانى سر زلفت كند سلسله بر پاى جان نتوان نهاد مولوى گويد:
وقت آن شد كه بزنجير تو ديوانه شويم بند را برگسليم،از همه بيگانه شويم
جان سپاريم دگر ننگ چنين جان نكشيم خانه سوزيم و چو آتش سوى ميخانه شويم
گر نهاى ديوانه رو مر خويش را ديوانه ساز گر چه صد ره مات گشتى مهرۀ ديگر بباز
يا عالم و عاقل به جهان نيست كه او را ديوانۀ آن زلف چو زنجير نكردى
در كعبۀ خوبى تو احرام ببستم بس تلبيه گفتيم و تو تكبير نكردى
دلا چون واقف اسرار گشتى ز جمله كارها بيكار گشتى
همان سودائى و ديوانه ميباش چرا عاقل شدى،هشيار گشتى
نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر جلد : 2 صفحه : 877