نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر جلد : 2 صفحه : 861
باشد كه صحت و صدق كلام موقوف بر آن نباشد و مقرون به چيزى باشد كه بياگاهند انسان را بر حكمى و امرى ديگر چنانكه اعرابى از حضرت رسول سؤال كرد:كه من در ماه رمضان با عيال خود مواقعت كردم حضرت فرمايند:بايد كفاره بدهى،از اينجا معلوم ميشود كه مواقعت در ماه رمضان علة وجوب كفارت باشد اما دلالت تنبيه و ايماء، صاحب قوانين در تعريف دلالت تنبيه و ايماء گويد:
ما لا يتوقف صدق الكلام و لا صحته عليه و لكنه كان مقترنا بشيء لو لم يكن ذالك الشيء علة له لبعد الاقتران فيفهم منه التعليل».
(از قوانين ص 168-تقريرات ص 80).
دَلالتِ عَقلى
-در مقابل دلالت نقلى است.
رجوع شود به(قوانين ص 102 و در) بيان،اطلاق،بر دلالت تضمن و التزام شود.
دَلالتِ نَصّ
-(اصطلاح اصولى)رجوع بدلالت شود.
دَلالتِ وَضعى
-در علم بيان اطلاق بر دلالت مطابقى شود.
رجوع بدلالت شود.
(از مختصر المعانى ص 122).
دِلبَر
-(اصطلاح عرفانى)دلبر بمعنى محبوب و معشوق است و در لسان اهل الله صفت قابضى را گويند.
دِلدار
-(اصطلاح عرفانى)دلدار و دلبر اغلب در كلمات عشاق بمعنى معشوق و محبوب است و دلبر از آن جهت گويند كه با كرشمه و ناز خود عاشق را شيدا ميكند و دلدار از آن جهت كه مايه حيات اوست.
و بالجمله دلبر در اصطلاح عرفا و متصوفه صفت قابضيت و دلدار صفت باسطيت است و عالم مشهود است يعنى مشاهدۀ ذات حق (از اصطلاحات فخر).
دلفين
-(بضم دال اصطلاح نجومى)و يكى از صورتهاى كواكب بود كه شامل ده ستاره بود كه مجتمع باشند و تابع نسر طائر باشند.
(از صور كواكب ص 117) ستارههاى آن را ذنب الدلفين،صليب، تابوت ايوب،عقدة الصليب نامند.
دِلگشا
-(اصطلاح عرفانى)كلمۀ دلگشا در اصطلاح صوفيان صفت فياضيت را گويند در مقام انس در دل سالك و صفت فتاحى را نيز گويند.
(كشاف ص 1557-اصطلاحات خطى)
دَلو
-(نجوم)يكى از بروج دوازدهگانه است،بيت زحل و او را شرقى و هبوطى نبود و بلكه وبال شمس بود،برجى هوائى مذكر، نارى،غربى است،از بروج شتوى و ثابت است مزاج وى دموى است(بفتح دال).
(رجوع شود بر سائل اخوان قسم نجوميات ص 90).
ستارگان دلو يا ساكب الماء عبارتند از سعد الملك،سعد السعود،سعد بالع يا بلع، سعد الاخبيه.
دَليل
-(اصطلاح فلسفى،اصولى)دليل يعنى مرشد و راهنما و در اصطلاح گاه مرادف با برهان استعمال ميشود و آن قياسى است كه مركب از دو مقدمۀ يقينى باشد و گاه مرادف با قياس بكار برده ميشود و آن حجتى است كه مركب از دو قضيۀ باشد كه بالذات مستلزم نتيجه باشد و گاه مرادف با حجة بكار برده ميشود و آن عبارت از معلوم تصديقى است كه موصل به مجهول
نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر جلد : 2 صفحه : 861