نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر جلد : 2 صفحه : 807
آن كه بين جنوب و مغرب است غربى جنوبى و آن يك چهارم كه بين مغرب و شمال است غربى شمالى و آن يك چهارم كه بين شمال و مشرق است شرقى شمال نامند.
و قهرا شبانهروز هر كس بر آمدن و غروب كردن آفتاب بود در خط مستقيم سمت الرأس خود از سوى شرق نسبى خود به مغرب نسبى خود و بنا بر اين شبانهروز هر كوكبى نسبت به خود او است و محلى كه او در آن واقع شده است.
خُطوَه
-(اصطلاح عرفانى)خطوة عبارت از گامهائى است كه سالك در طريقت ميگذارد و بايد مراقب باشد پيروى از شيطان نكند چنانكه ميفرمايد «وَ لاٰ تَتَّبِعُوا خُطُوٰاتِ الشَّيْطٰانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ» ابو- العباس گويد:«الخطرة للانبياء و الوسوسة للاولياء و الفكرة للعوام و العزم للفتيان» (طبقات 445).
از گامهاى شيطان پيروى نكنيد كه او شما را دشمنى آشكار بوده اين اصطلاح و اصطلاحاتى ديگر مانند خطبۀ كن و كن نورى،و خشيت و خوف و خزائن و خزائن الله و خليفه و خلافت الهى و خشوع و قلب مأخوذ از قرآن مجيد ميباشند كه در كلمات عرفا جنبه ذوقى يافتهاند.
خَطيب
-(اصطلاح ادبى)و صاحب خطابت بود(از كشاف ج 1 ص 446).رجوع به خطابت شود.
خَطيبِ ناطِقَه
-(اصطلاح عرفانى) قوۀ ناطقه و نفس ناطقه را گويند.
خِفَّت
-(اصطلاح فلسفى)خفت و ثقل از كيفيات محسوسه ملموسهاند و خفت ميل به محيط است كه فلك اعظم باشد و «الخفيف المطلق هو الذى فى طباعه ان يتحرك الى غاية البعد عن المركز و مقتضى طبعه ان يقف طافيا لحركته فوقا بالاجرام كلها و اعنى بالطافى ليس كل وضع فوق جسم بل وضعا يصلح ان يكون منتهى حركة و الثقيل المطلق ما يقابله حق المقابله فيكون حركته اسرع حركة لميله الى غاية البعد عن المحيط خارقا كل جسم غيره فيقتضى اين يقف راسبا تحت الاجسام كلها».(شنا ج 1 ص 181،242-اسفار ج 2 ص 25 اخوان ج 2 ص 328-كشاف ص 439).
خَفى
-(اصطلاح عرفانى)و در لغت مستتر است و روح باعتبار آنكه حقيقت او بر عارفان و غيره مخفى است خفى گويند و حق را نيز خفى گويند كه «لاٰ تُدْرِكُهُ الْأَبْصٰارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصٰارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ» .
(از شرح منازل كاشانى ص 4-شرح فصوص ص 41 كشاف ج 1 ص 459).
خَفيفيان
-(اصطلاح عرفانى)خفيفيان پيرو ابو عبد الله محمد بن خفيفاند كه از بزرگان طايفۀ متصوفه بوده است و طريقت وى غيبت و حضور بود و مراد از حضور، حضور دل بود بدلالت يقينى تا حكم غيبى را چون حكم عينى گردد و مراد از غيبت غيبت،دل بود از دون حق تا حدى كه.از خود غايب شود تا بغيبت خود از خود به خدا نظاره كند و علامت اين اعراض بود از حكم رسوم،پس از غيبت از خود حضور بحق آيد و حضور بحق غيبت از خود چنانكه هر كه از خود غايب شود بحق حاضر گردد و هر كه بحق از خود غايب بود پس مالك دل او خداوندست.
نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر جلد : 2 صفحه : 807