responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر    جلد : 2  صفحه : 762

چيزى در چيزى عبارت از نفوذ و دخول چيزى است در چيز ديگر و فرود آمدن و نزول در مكان و از نظر فلسفه«حلول الشيء فى الشيء ان يكون وجود الحال فى نفسه عين المحل»و بالاخره حلول عبارت از بودن شىء است بنحوى كه وجود آن حال فى نفسه وجودش براى محل باشد بر وجه اتصاف و تعريفات متعددى براى حلول شده است از جمله:

الف-حلول عبارت از اختصاص چيزى است به چيز ديگر بنحوى كه اشاره بهر يك عين اشاره بديگرى باشد.

ب-حلول شىء در شىء ديگر مانند حلول اعراض در اجسام كه حلول حقيقى است و مانند حلول علوم در مجردات كه تقديرى است.

ج-حلول عبارت از سريان چيزى است در چيز ديگر.

د-حلول عبارت از تعلق شىء است به شىء ديگر بنحوى كه يكى صفت و ديگرى موصوف باشد مانند بياض كه متعلق و حال در جسم است.

در باب وجود ذهنى قيام صور مدركه را بنفس بعضى بر نحو قيام حلولى ميدانند و بعضى صدورى و بعضى نه حلولى و نه صدورى بلكه بنحو مثول ميدانند.

(از دستور ج 2 ص 54-اسفار ج 1 ص 297-اساس الاقتباس ص 73-ج 2 ص 77)

حُلولِ سَرَيانى

-(اصطلاح فلسفى) حلول سريانى در مقابل حلول طريانى است و آن در صورتى است كه اجزاء حال سارى در هر جزئى از اجزاء محل باشد مانند حلول سفيدى در سطح پارچه و در حلول طريانى نحوۀ حلول نحوۀ ظرف و مظروفى است مانند آب در كوزه.

(اسفار ج 2 ص 194،190-دستور ج 2 ص 54)

حُلولِ طَرَيانى

-(اصطلاح فلسفى) رجوع شود بحلول و حلول سريانى.

حُلوليّه

-(اصطلاح عرفانى)و كسانى را گويند كه عقيده دارند خدا در تمام اشياء حلول كرده و امتزاج دارد مانند حلاوت در خرما و آنها را اتحاديه و عشاقيه و واصليه هم گويند.

(از رياض العارفين ص 118)

حَليلَه

-(اصطلاح فقهى)و زن محلل انسان را گويند و حليله اب يعنى زن پدر و حليله ابن زن پسر را گويند كه هر دو بر يكديگر حرامند.

(از ضوابط الرضاع ص 7).

حِمارُ الجُنُوبى

-(اصطلاح نجومى و هيوى)حمار جنوبى و شمالى از كواكب صورت سرطانند كه بين آن كواكبى ديگر واقع است.

الحَمامَه

-(اصطلاح نجومى)الحمامه يا حمامۀ نوح يكى از صورتهاى جنوبى ستارگان بود كه مركب از كواكب كلب اكبر است.اين ستارگان را اعراب از صورت قيطورس و بعضى از صورت كلب اكبر ميدانند.

از ستارگان اوست..

حضار يا الفاخته

حَمد

-(اصطلاح عرفانى و كلامى) و بمعناى ستايش است و باصطلاح صوفيان عبارت از اظهار كمال محمد بصفات جمال

نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر    جلد : 2  صفحه : 762
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست