نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر جلد : 2 صفحه : 698
با قرار وى باشد،خاك در آنجا نريزند.
و اگر جلد و رجم جمع شوند،اول صد تازيانه بزنند،و بگذارند تا بهتر شود،آنگه رجم كنند.
ابتدا بسنگسار كردن،گواهان كنند اول،و اگر اقرار كرده باشد،ابتدا امام كند،بعد از آن كسانى كه حاضر باشند از مسلمانان آنان كه عدل باشند.
و تازيانه امام زند و يا كسى كه امام وى را دستورى دهد در آن.
و اگر به گواه ثابت شده باشد،تولاى آن گواهان كنند.
و حد بر مرد برانند بر آن هيئت كه وى را ديده باشند در زنا كردن،اگر برهنه باشد يا با لباس.
و در زمانى كه سخت گرم باشد از گرماى نيم روز،يا سرماى بامداد كه سخت سرد باشد،حد نزنند.
و تازيانه سخت زنند بر جملۀ اعضاى وى بغير سر و فرج وى.و مرد را بر پاى زنند،و زن را نشسته و جامۀ وى بر وى محكم بسته.
و روا بود خواجه را كه بندۀ خود را حد زند بىدستور امام.
و دليل بر اين اجماع طائفه است.و از رسول ص روايت كردهاند كه وى فرمود:
«اقيموا الحدود على ما ملكت ايمانكم».
(معتقد الاماميه 493،497).
حَدِّ إنسان
-(اصطلاح عرفانى)از نظر نظر فلسفى حد انسان«حيوان ناطق»و «حيوان ناطق مائت»است.
و نزد اهل ذوق طرد صفات رذيله است و آنكه وارسته از خلق و تجلى بصفات حسنه و متخلق باخلاق الله است.
جامى گويد:
حد انسان بمذهب عامه
حيوانيست مستوى القامه
پهن ناخن برهنه پوست ز موى
بدو پاره سپر،بخانه و كوى
هر كه را بنگرى بدين سان است
مىبرندش گمان كه انسانست
و آنكه خود را گمان برد ز خواص
مىفزايد بر اين معانى خاص
شيخ خود بين برد ز نادانى
ظن كه آن شد كمال انسانى
كه كند خانقاه و صومعه جاى
واكشند پا ز باغ و راغ و سراى
كند اسباب شيخى آماده
بنشيند بروى سجاده
ابلهى چند گرد او گردند
تابع كرد و ورد او گردند
بر خلايق مقدمش دارند
هر چه گويد مسلمش دارند
صد كرامت بنام او سازند
تسليم بدامش اندازند
مقتداى زمانه خواجه فقيه
با درون خبيث و نفس سفيه
حفظ كردست چند مسألۀ
در پى افكنده از خران گلۀ
سينه پر كينه و دل از وسواس
كرده ضايع بگفت و گوى انفاس پس بر ذوق جوانمردان انسان نه به صورت زيباست و نه با سجاده و خانقاه است، آنان كه ره بحقيقت بردند و دنيا و دين سپردند و سر بر آستان دوست نهادند.
حَدِّ أوسَط
-(اصطلاح منطقى)رجوع
نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر جلد : 2 صفحه : 698