responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر    جلد : 2  صفحه : 1302

آن را عقيقه گويند.

عَكس

-(اصطلاح منطقى)هر قضيۀ كه محمول و موضوعش متعين باشد چون محمول را موضوع كنيم و موضوع را محمول آن را عكس خوانيم و چون مقابل موضوع بعدول موضوع كنيم و مقابل محمول بعدول محمول آن را مقابلش خوانيم و چون مقابل‌ها منعكس كنيم آن را عكس مقابلش خوانيم.

(اساس الاقتباس ص 213-124).

و بالاخره عكس هر قضيۀ باين طريق است كه موضوع را بجاى محمول و محمول را بجاى موضوع قرار دهيم و آن يا عكس مستوى و يا عكس نقيض است عكس مستوى آنست كه عين موضوع را محمول كنيم و عين محمول را موضوع كنيم چنانكه در قضيۀ«انسان ناطق است»گوئيم«ناطق انسان است»و شرط است در آن بقاء صدق و كيف يعنى اگر اصل صادق باشد بايد عكس آن هم صادق باشد و اگر اصل موجبه باشد بايد عكس هم موجبه باشد چنانكه در قضيۀ هر انسانى حيوان است كه عكس آن قضيۀ جزئيه موجبه است (بعضى حيوانها انسانند)و عكس نقيض آن بود كه نقيض جزء دوم را اول(نقيض محمول)و عين جزء اول را محمول و جزء دوم قرار دهيم با شرط بقاء صدق و مخالفت در كيف بعضى گويند:در عكس نقيض نقيض هر يك از موضوع و محمول را بجاى هم قرار دهيم مثال اول«انسان حيوان است»«بعض حيوان انسان است»مثال دوم(انسان حيوان است)(بعض لا حيوان لا انسان است).

عكس موجبۀ كليۀ و جزئيه موجبه جزئيه است و عكس سالبۀ كليه سالبه كليه است و سالبۀ جزئيه را عكس نباشد.

(از اساس الاقتباس ص 158،162) شيخ شهاب الدين سهروردى در باب عكوس قضايا بيانى دارد:

عكس قضيه عبارت از اين است كه موضوع بالكل محمول و محمول موضوع قرار گيرد با حفظ كيفيت و بقاء صدق و كذب.

و البته تو خود ميدانى كه هر گاه بگوئى«كل انسان حيوان»ترا نرسد كه گوئى«كل حيوان انسان»و همين طور كليۀ قضايائى كه موضوع آنها باشد و البته اين امر هست كه لا اقل در اين گونه قضايا بعضى از افراد موضوع حكم يافت ميشود كه هم موصوف ميباشند بوصف«فلان»و هم موصوف ميشوند بوصف«بهمان»و ما آن بعضى را «ج»ميناميم و بنا بر اين هر گاه بعضى از افراد«فلان»همان«بهمان»چه آنكه در واقع كل«فلان»«بهمان»باشد و يا بعضى از آن حد اقل پس بناچار بعضى از افرادى كه موصوف به«بهمان»است موصوف به«فلان»است چه آنكه در واقع كل آن باشد يا جزء آن.

زيرا در هر حال«جيم»موصوف بهر دو ميباشد.

و هر گاه بگوئيم«بالضرورة كل انسان هو ممكن ان يكون كاتبا»عكس آن اين ميشود كه«بالضرورة بعض ما يمكن ان يكون كاتبا فهو انسان».

و همين طور است جهات ديگر غير از امكان يعنى وجوب و امتناع كه در عكس قضايا عينا با محمول منتقل ميشود مانند «بالضرورة بعض ما يحب ان يكون حيوانا

نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر    جلد : 2  صفحه : 1302
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست