-(اصطلاح عرفانى)كرشمه و در اصطلاح عاشقان تجلى جمال را گويند.
رجوع بفرهنگ مصطلحات عرفا تأليف نگارنده شود.
عُصبَه
-(اصطلاح فقهى)و بفتح عين اقربا و خويشاوندان را گويند.
از طرف پدر و در شرع هر كسى كه از تركۀ ميت سهمى برد يعنى آنچه از سهام ذوى الفروض باقى ماند و آنها يا نسبى ميباشند يا سببى و در نزد شيعه ميراثى ازين باب به عصبه نخواهد رسيد بنا بر فرض زيادى از سهم ذوى الفرض.
ص 949)رجوع بأول وارث شود.
ص 949)رجوع باول وارث شود.
عِصمَت
-(اصطلاح كلامى و عرفانى) يعنى حفاظت از ارتكاب گناه و بىگناهى و عصمت را در انبيا و اولياء لازم دانند و در ماهيت آن اختلاف است اشاعره گويند عصمت شخص باين است كه خداى گناهى در شخصى نيافريده باشد و نزد حكماء ملكهايست كه صاحب آن را از فجور باز دارد(از كشاف ص 1407) بعضى از تركيبات،كنف عصمت، دست عصمت،عصمت انبيا،دودمان عصمت، پيراهن عصمت،عصمت الهى،پردۀ عصمت، خانوادۀ عصمت،عصمت كبرى.
عَصيرِ عِنَبى
-(اصطلاح فقهى)يعنى آب انگور و فشرده آن،در شرع اسلام قبل از ذهاب ثلثين حرام است يعنى هر گاه آب انگور را در ديك ريزند و بجوشانند قبل از آنكه دو سوم آن كسر شود حرام است و نجس و بعد از ذهاب ثلثين طاهر شود و شيره گردد و اگر قبل از آنكه دو سوم آن تبخير شود بماند تا سركه شود باز طاهر ميشود (از شرح لمعه ج 2 ص 236-الفقه على:ج 1 ص 18-عروه ص 23)
عُضوِ بَسيط
-(اصطلاح فلسفى)هر يك از دماغ و قلب و كبد را عضو بسيط نامند.
(از اسفار ج 2 ص 206-ج 3 ص 140،147).
شيخ الرئيس در بيان اعضاء حاره و بارده گويد:نزديكى بتوازن و اعتدال مزاج بواسطۀ تكافؤ اعضاء حاره مانند قلب و بارده مانند دماغ و رطبه مانند كبد و يا بسه مانند استخوان حاصل ميشود (شفا ج 1 ص 436).
عُضوِ حارّ
-مراد از عضو حار قلب است (اسفار ج 2 ص 206-ج 3 ص 140،147-شفا ج 1 ص 436،443).
عُضوِ رَئيسَه
-(اصطلاح اجتماعى).
و منظور از عضو رئيسه بدن.قلب بود و عضو رئيسۀ مدينه و مدبر مدينه
نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر جلد : 2 صفحه : 1261