responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر    جلد : 2  صفحه : 1251

عَذرا

-(نجومى)نام ديگر سنبله است كه يكى از صور كواكب است،اين صورت شامل 28 ستارۀ داخل صورت و شش ستارۀ خارج صورت است و اصل آن بصورت زنى بود كه سر آن بسوى جنوب صرفه است و جلو آن عينا جلوى زبانين است يعنى دو ستارۀ كه بر دو كفه ميزان است.

(از صور كواكب عذراء بفتح عين)

عذارَى

-(اصطلاح نجومى)و پنج ستارۀ را گويند كه واقع بر كتف كلب اكبر و دنب و ران آن بود.

(عذارا بضم عين)

عَرابا

-(اصطلاحات گاه‌شمارى) آخرين روز از هفتۀ عيد مظال بود و بيست و يكم ماه تشرى و حجى بود از حجهاى جهودان.

(عرابا بفتح عين)از التفهيم ص 245

عَرش

-(اصطلاح عرفانى)عرش محل استقرار اسماء مقيد الهى است و آسمان را عرش گويند و فلك الافلاك را نيز عرش گويند و نفس كليه را كه محيط است بر اشياء بروجه تفصيل عرش كريم و لوح قدر و لوح محفوظ و كتاب مبين و و رقاء و زمرد و ياقوت حمراء نامند.

در قرآن كريم آمده است:

رَفِيعُ الدَّرَجٰاتِ ذُو الْعَرْشِ يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلىٰ مَنْ يَشٰاءُ مِنْ عِبٰادِهِ . اِسْتَوىٰ عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ .

عَرشِ جِسمانى

-(اصطلاح عرفانى) مراد فلك اعلى است.(از مجموعه دوم مصنفات ص 164).

عَرشِ عَقلى

-(اصطلاح عرفانى)مراد عقل اول است(از مجموعه دوم مصنفات ص 164).

عَرشِ نَفسى

-(اصطلاح فلسفى) مراد نفس فلك اول است و العرش ثلاثة العرش العقلى و هو العقل الاول و العرش النفسى و هو نفس فلك الاول و لا يخفى انهما نوران فائضان من نور الانوار المقدس و العرش الجسمانى و هو الفلك الاعلى(مجموعه دوم مصنفات 146).

و بالاخره جسم محيط بعالم را كه فلك الافلاك باشد عرش ميگويند و فلك ثوابت را كرسى نامند.

عَرصَةُ القَد

-(اصطلاح فلسفى و كلامى)مراد از اين اصطلاح عالم عقلى است(از مجموعۀ دوم مصنفات ص 259).

عَرَض

-(اصطلاح فلسفى و فقهى) عرض عبارت از موجودى بوده كه وجود آن فى نفسه عين وجودش براى غير و در غير باشد و گفته شده است كه«العرض هو موجود فى شىء غير متقوم به لا كجزء منه و لا يصح قوامه دون ما هو فيه»مانند بياض و سواد و غيره كه وجود انها فى نفسه عين وجود آنها است براى غير و در غير خود.

و يا چيزى است كه حال در غير و شايع در آن باشد و يا ماهيتى است.

كه وجودش فى نفسه عبارت از وجودش در موضوع باشد شيخ الرئيس گويد:

عرض آن بود كه هستى وى اندر چيزى ديگر ايستاده بود كه آن چيز بى‌وى هستيش خود تمام بود(دانشنامه- الهيات ص 9)و بالاخره عرض موجودى است كه هر گاه در خارج موجود شود ناچار وجودش در موضوعى از موضوعات خواهد

نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر    جلد : 2  صفحه : 1251
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست