نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر جلد : 2 صفحه : 1220
عادت
-اين اصطلاح اخلاقى و فلسفى و روانشناسى است و آن چنان بود كه در اول برويت و فكر اختيارى كارى كرده باشد و بتكلف در آن شروع نموده تا بممارست متواتر و فرسودگى در آن با آن كار الفت گيرد و بعد از الفت تمام بسهولت بىرويت از او صادر شود تا خلق شود ورا.
(اخلاق ناصرى ص 15) در فقه قاعدهگى زن را عادت گويند و ايام عادت هم گويند و عادت زنانه هم گويند رجوع بذات عادت شود.
عادِل
-(اصطلاح اخلاقى)رجوع به عدالت شود.
عادىّ
-منسوب به عادت،و امر متعارف و معمول و مشتق از عدو و عداوت يعنى متجاوز است و قاطع طريق را گويند.
(از شرح لمعه ج 2 ص 242)
عارِض
-(اصطلاح فلسفى و عرفانى) عارض عبارت از امرى است كه خارج از ذات اشياء و موجودات باشد«عرض له عارض»يعنى او را كسالت عارض شد «عرض له الحمى»يعنى او را تب عارض شد.
عارض بر دو قسم است عارض وجود و عارض ماهيت اول مانند عروض بياض بر جسم و فوقيت بر سما در خارج و مانند عروض كليت و نوعيت بر انسان و جنسيت بر حيوان در ذهن دوم مانند عروض فصل بر جنس و تشخص بر نوع.
رجوع به عرض(و مشاعر ص 15) شود.
عارِ عَظيم
-(اصطلاح عرفانى)و عار عظيم عبارت از نقض عهد است كه مقت كبير است بحكم «كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللّٰهِ أَنْ تَقُولُوا مٰا لاٰ تَفْعَلُونَ» .
(از اصطلاحات شاه نعمت الله ص 39)
عارِف
-(اصطلاح عرفانى)عارف كسى است كه حضرت الهى او را بمرتبت شهود ذات و اسماء و صفات خود رسانيده باشد و اين مقام بطريق حال و مكاشفه بر او ظاهر گشته باشد نه بطريق مجرد علم و معرفت.
(از شرح گلشن ص 29،59-لمع 35،39 مصباح الهداية ص 80-شرح تعريف ج 3 ص 136).
بعضى گويند:عارف كسى است كه فناى در حق يافته و هنوز بمقام بقاء بالله نرسيده باشد و از مقام تقيد بمقام اطلاق سير ننموده و«معروف»حق مطلق است كه مبدأ و معاد همه است.«العارفون يقوون بمعروفهم و ساير الناس يقوون بالاكل و الشرب».
اين مقام بطريق حال و مكاشفه بر او ظاهر گشته باشد نه بطريق مجرد علم و معرفت حال.
(طبقات ص 506).
«خلق الانبياء للمجالسة و العارفين للمواصلة و الصالحين للملازمة و المؤمنين للعبادة و المجاهدة».
(طبقات ص 514).
«العارف قلبه لمولاه و جسده لخلقه (طبقات ص 396).
حافظ گويد:
عارف از پرتو مى راز نهانى دانست گوهر هر كس از اين لعل توانى دانست
شرح مجموعۀ گل مرغ سحر داند و بس پير طريقت گفت:بهرۀ عارف در بهشت سه چيز است،سماع و شرب و ديدار،سماع را گفت «فَهُمْ فِي رَوْضَةٍ يُحْبَرُونَ» شراب را گفت: «وَ سَقٰاهُمْ رَبُّهُمْ شَرٰاباً طَهُوراً» ديدار را گفت: «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نٰاضِرَةٌ إِلىٰ رَبِّهٰا نٰاظِرَةٌ» ،سماع بهرۀ گوش،شراب بهرۀ لب،ديدار بهرۀ ديد، سماع واجدان را،شراب عاشقان را،ديدار محبان را،سماع طرب فزايد،شراب زبان گشايد،ديدار صفت ربايد.
نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر جلد : 2 صفحه : 1220