كسانى كه نصب امام را عقلا بر خداوند واجب دانستهاند شيعه اماميه اثنىعشريهاند، كه بنابر «قاعده لطف» آن را عقلا و نقلا بر خداوند «واجب» مىدانند.
خوارج امامت را مطلقا واجب نمىدانند، بلكه هر كه دعوى امامت كند مىتوان با او بر دشمنان دين خروج كرد. اشاعره و معتزله قايل به وجوب امامت بر مردمان هستند، و بر ايشان واجب است كه امامى را از ميان خويش برگزينند. با اين فرق كه «اشاعره» گويند، كه وجوب آن سمعى است يعنى از «قرآن» و «سنت» مستفاد مىشود. ولى اكثر «معتزله» وجوب آن را «عقلى» دانستهاند.
امّا سبعيه و اسماعيليه قايل به وجوب چيزى بر خداى تعالى نيستند و گويند كه تعليم واجب است، و شناخت و معرفت خداوند، جز از راه نظر و تعليم حاصل نگردد، و امام معلم و آموزگار معرفت خداوند است، و شناخت خداوند موقوف بر شناخت امام است، و طاعت او واجب و هر چه را كه نهى كند زشت و ناپسند، و آنچه را كه امر فرمايد نيكو و پسنديده است.
امّا غلاة گويند: امام كسى است كه زبانها را به ما مىآموزد، و خوراكهاى نيك را از بد تميز مىدهد و او تجلى روح خداوند است.
دليل «سمعى» بر وجوب اطاعت از امام در قرآن آيۀ: أَطِيعُوا اللّٰهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ است، و در «حديث» ، روايت حضرت على (ع) بن أبي طالب است از رسول خدا كه فرمود: من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهليه و امثال آنهاست.
بعضى از غلاة گويند كه: خداى تعالى گاهى به صورت انسان در مىآيد و به نام پيغمبر و يا امام در ميان مردم تجلّى مىكند و مردم را به راه راست هدايت مىفرمايد، و اگر چنين نكند مردم گمراه خواهند شد.
صوفيه قايل به حلول و اتحاد خداوند در جسم انسان شدند، و امامان و مراشد خود را تجلى وجود خدا دانستند.
طرفداران «نص» گفتند كه امامت جز از راه نص و تعيين پيغمبر حاصل نيايد، و آنان بر دو دستهاند: طرفداران «نصّ جلى» و طرفداران «نصّ خفى» . قائلين به نصّ جلى گفتند كه پيغمبر آشكارا در روز عيد غدير خم حضرت على (ع) را به امامت برگزيد، و صريحا به جانشينى خود تعيين فرمود.
قائلين به «نصّ خفى» كه همان زيديه باشند، گفتند: نصّى را كه پيغمبر (ص) درباره حضرت على (ع) فرموده است نصّ خفى يعنى تعيين پنهانى است، و بنابر