منصور خليفه نه تنها اكرام و طاعت آنان را نپذيرفت، بلكه دويست تن از برگزيدگان ايشان را به زندان افكند، از آن پس منصور از چشم ايشان بيفتاد، و ديگر او را خدا ندانستند و خليفهاى غاصب شمردند. بنابراين نيرنگى بكار بردند، و راه زندان پيش گرفتند و براى اين كه كسى متوجۀ مقصود آنان نشود تابوتى خالى را بر دوش گرفتند و چنان وانمود كردند كه مردهاى را براى تدفين به گورستان مىبرند، همين كه به زندان رسيدند درها بشكستند و بزرگان خود را آزاد ساختند. سپس به كاخ خليفه حمله آوردند و اگر معن بن زائدۀ شيبانى (در گذشته در 151) به يارى خليفه نمىشتافت، منصور در آن ميان كشته مىشد.
راونديان، ظاهرا آراء «مزدك» را دربارۀ اشتراك زنان قبول داشتند. آنان دربارۀ خود معتقد بودند كه داراى نيروى اعجازآميز مىباشند، و بعضى از ايشان از روى حماقت خود را از جاهاى بلند پرتاب كرده قطعهقطعه مىشدند.
ظاهرا يكى از مقاصد راونديان گرفتن انتقام خون ابو مسلم از منصور بود. بقول نوبختى: در آنگاه كه راونديان به الوهيت منصور معتقد بودند مىگفتند: او پروردگار ماست بدانسان كه پيامبران و فرستادگان خود را به دست هر يك از آفريدگان خويش خواسته كشته است و ما را نيز شهيد خواهد كرد، چنان كه بعضى را به فرو ريختن خانه بر سر ايشان و عدّهاى را در آب و گروهى را به چنگال ددان و درندگان و شمارى را به مرگ ناگهانى و علتهاى ديگر ميرانده است و كسى را ياراى پرسش و اعتراض بروى نيست.
نوبختى گويد: ابو هاشم عبد اللّه بن محمد بن حنفيه وصيت كرد كه پس از وى محمد بن على بن عبد اللّه بن عباس جانشين او شود، گويند: محمد بن على امام و خداوند ارجمند والا و داناى بر هر چيز است، و هر كس او را بشناسد هر كار تواند كرد و اين غلاة و گزافهگويان، راونديه نام دارند.
بعضى ايشان را پيرو ابو الحسين احمد بن يحيى راوندى، و بقولى ياران عبد اللّه بن حرب كندى كوفى راوندى از مردم خراسان كه به «تناسخ ارواح» معتقد بود، دانستهاند.
المقالات و الفرق، ص 181.
فرق الشيعة نوبختى، ص 33-52.
مروج الذهب، ج 3.
تاريخ طبرى، ج 3، ص 129-133.
تاريخ بغداد، ج 13، ص 235.
راونديه
پيروان ابو الحسين احمد بن يحيى بن اسحاق راوندى يا ابن راوندى هستند كه فيلسوفى ملحد بود، و در قرن سوم هجرى در