همه فرقههايى كه به «حلول» خداوند در آدم ابو البشر و انبياء و ائمه و ديگران معتقد بودند «حلوليه» نام دارند.
حلوليه، قايل به تجسّم و تجسّد خداوند به صورت بشرند.
بيشتر غلاة شيعه مانند: سبائيه، بيانيه، جناحيه و نجديه از نصريه و رزاميه و باطنيه و عزاقرّيه و حلمانيه و در روز قايل به «حلول» بودند.
وحدت وجوديه و اتحاديه از صوفيه نيز از حلوليه شمرده مىشوند.
در اينجا حلول تجسّم و تجسد خداوند به صورت بشر است كه آن را به فرانسه incarnation گويند.
در لغت حلول، به معنى در آمدن چيزى در چيز ديگرست، و در اصطلاح حكما عبارت از يكى شدن چيزى با چيز ديگر است، چنان كه از اشارۀ به يكى اشاره به ديگرى لازم آيد.
از «غلاة» شيعه بودند. -غلاة خطط مقريزى، ج 4، ص 77.
حماريه
از فرق «معتزله» بودند كه در عسكر مكرم (خوزستان) مىزيستند و قائل به «تناسخ» بودند و اين قول را از احمد بن خابط (-خابطيه) و عباد بن سليمان الضمرى فرا گرفتند و گفتند: كسانى را كه خداوند مسخ كرده است و به صورت بوزينگان و خوكان در آورده است پس از مسخ نيز آدمى گشتند.
در كتبى كه از فرق اسلام در دست است وجهى براى تسميه ايشان به حماريه نمىتوان يافت.
مقريزى در كتاب «الخطط» ، جلد 2 صفحه 347 از اين فرقه ياد كرده است، ولى شهرستانى و ابن حزم و ابن جوزى از آن ذكرى به ميان نياوردهاند.
ظاهرا بايستى اين فرقه را به مروان بن محمّد ملقب به حمار آخرين خليفۀ بنى اميه نسبت داده باشند.
محمد بن اسحاق النديم در «الفهرست ص 338» آورده كه: مروان بن محمّد، زنديق و شاگرد جعد بن درهم -كه نقش بزرگى در ايجاد اين فرقه داشته