حشويه در اسلام لقب تحقيرآميزى است كه بعضى از علماى كلام اسلام مانند «معتزله» به «اصحاب حديث» دادند زيرا اصحاب حديث غالبا قايل به «تجسّم» و «تشبيه» خداوند بودند.
ديگر آن كه حشويه را از آن جهت به اين لقب خواندند كه احاديث روايت شده از رسول خدا (ص) كه اصلى براى آن نيست بدون تحقيق، در كلام خود وارد كنند و جميع ايشان قايل به جبر و تشبيهاند.
در كتاب «هفتاد و سه ملت» آمده: حشويه گفتند: سخن گفتن هر جاى كه شنونده نباشد عبث و بيهوده و امر كردن جايى كه مأمورى نباشد بىنتيجه است. اكنون چون معلوم است در ازل آزال غير خداى ذو الجلال هيچ موجودى نبود: «كان اللّه و لم يكن معه شيء» خطاب مستطاب رب الارباب را مستمع كسى نبوده باشد پس در خلوتخانۀ ازلى امر و نهى با كه بود، «. . . وَ أَقِيمُوا الصَّلاٰةَ وَ آتُوا الزَّكٰاةَ. . .» بقره 83. چون موسى نبود و فرعون نبود، خطاب حق با كه بود.
در رسالۀ «معرفة المذاهب» آمده كه: حشويه گويند: واجب و سنت و نفل هر سه يكى است زيرا هر سه بر يك لفظ وارد است.
معرفة المذاهب، ص 15.
هفتاد و سه ملت، ص 68.
دائرة المعارف الاسلاميه، ج 7، ص 439.
حشيشيه
حشيش نامى است عربى كه آن را قنب [1]هندى و به فارسى شاهدانه گويند و نام لاتين آن ( Cannadis ) است.
آن گياهى است مخدر كه استعمال مداوم آن ايجاد جنون مىكند. اين گياه در مزارع و باغستانهاى مصر كاشته مىشد و آن را حشيشه مىگفتند و فقراى آن ديار به استعمار آن عادت كرده بودند.
خوردن حشيش در شام و آناطولى و عراق و كشيدن آن در ايران معمول است.
گويند: اسماعيليه از قرن سوم هجرى عادت به استعمال اين گياه داشتند. در قرن پنجم هجرى چنان كه از اخبار صليبيون معلوم مىشود حشاشين كه همان اسماعيليه باشند براى اين كه دست به ترور و آدمكشى زده و از خود بيخود شوند از اين گياه اهريمنى استفاده مىكردند، از اين جهت كلمه Assassin را در زبانهاى اروپاى جنوبى بمعنى اسماعيليان حشيش كش به كار مىرفت،
[1] -ظاهرا قنب نام گياه نامبرده است كه برگ آن را بنگ و ورق الخيال و حشيش نامند و تخم او را شاهدانه گويند و شكوفه او را چرس خوانند. (ر ك: تحفۀ حكيم مؤمن) .