برغوثيه از فرق «نجّاريّه» هستند و پيرو محمد بن عيسى ملقب به برغوث مىباشند. وى در بيشتر عقايدش بر كيش نجّار بود و سپس در مسأله فاعل ناميدن « كسبكننده» و درباره «متولّدات» با او خلاف جست و گفت: آنها به حكم طبع فعل خداى تعالى هستند، بدين معنا كه خداى تعالى در طبيعت سنگ نهاده كه هرگاه آن را رها كنند بر زمين افتد، و در سرشت حيوان نهاده كه اگر او را بزنند احساس درد نمايد.
الفرق بين الفرق، ص 126،127.
الملل و النحل، بغدادى، ص 143.
برقعيه
از فرق «اسماعيليه» پيروان محمد بن على برقعى بودند كه در 255 هجرى در اهواز خروج كرد و خود را منسوب به «علويان» دانست. حال آن كه خود از «علويان» نبود و بعضى از علويان مادر او را نكاح كرده بودند و وى خويشتن را بر شوهر مادر خويش منسوب داشت و بر خوزستان و بصره و اهواز مستولى گشت.
معتضد خليفه عباسى لشكرى بفرستاد و او را شكست داد و سرانجام در 260 هجرى وى را به بغداد بردند و به امر معتضد بردار كردند. (تحفه اثنىعشريه ص 9)
از اين فرقه در منبع ديگرى غير از «تحفۀ اثنىعشريه» سخن نرفته است، گمان مىكنم تذكرۀ حال وى با زندگينامه على بن محمّد عبد الرحيم معروف به صاحب الزنج به هم آميخته است.
صاحب الزنجيه و تاريخ طبرى، حوادث سالهاى 255-260.
بركوكيه
فرقهاى از «ابو مسلميه» و «حواليه» اند و در مرو زندگى مىكردند و از شيعيان آل عباس به شمار مىرفتند و ظاهرا ايشان همان «اسحاقيه» هستند كه بنا بر «الفهرست» محمد بن اسحاق النديم در ما وراء النهر ظهور كردند و به اسحاق نامى كه در ميان تركان پيدا شده بود منسوبند. -ابو مسلميه و اسحاقيه.
بزيعيه
از «غلاة» و از فرق «خطابيه» و از پيروان بزيع بن موسى الحائك (بافنده جولا) از اهل كوفه بودند.
آنان امام جعفر صادق (ع) را مظهر خدا مىپنداشتند.
آنان مىگفتند كه: حضرت امام جعفر صادق (ع) خداست و بزيغ مانند ابى الخطاب فرستاده و رسول است كه از