مسأله [120]گذشت و اگر بخواهند پاك شود بايد حيوان را استبراء كنند، يعنى تا مدتى نگذارند نجاست بخورد و غذاى ديگرى به او بدهند و اين مدّت در شتر نجاستخوار چهل روز و در گاو بيست روز و در گوسفند ده روز و در مرغابى پنج روز و در مرغ خانگى سه روز و در ساير حيوانات به اندازهاى است كه ديگر به آنها نجاستخوار گفته نشود و اگر در حيواناتى كه مدتى براى آنها ذكر شده پس از اين مدّت هنوز عنوان نجاستخوار بر طرف نشده باشد، بنا بر احتياط مستحب به قدرى از خوردن نجاست جلوگيرى كنند كه ديگر به آنها نجاستخوار نگويند. استبراء گوسفند و ديگر حيواناتى كه از خوك شير خوردهاند و هنوز گوشت در بدنشان نروييده و استخوانشان از آن سخت نشده است، به اين گونه است كه از پستان گوسفند يا حيوانات پاك ديگر، شير بخورند و اگر نيازى به شير ندارند، هفت روز غذاى پاك بخورند.
مسائل اختصاصى
مكارم: مسأله 240 گاهى در مرغداريها پودر خون با غذاى آنها مخلوط مىكنند به طورى كه گوشت مرغ به واسطۀ آن مىرويد، گوشت و تخم آن مرغ حرام نيست و رطوبتهاى مرغ نجس نمىشود، ولى بهتر آن است كه از چنين مرغ و تخم آن پرهيز شود.
مكارم: مسأله 241 هر گاه حيوان ساير نجاستها را غير از مدفوع انسان بخورد باعث نجاست بول و مدفوع او نمىشود، گوشت او هم حرام نيست، مگر حيوانى كه از شير خوك تغذيه كرده و به وسيلۀ آن رشد و نموّ كرده باشد كه گوشتش حرام است.
11 غائب شدن مسلمان
[مسأله 221 اگر بدن مسلمان يا چيز ديگرى كه در اختيار او است نجس شود]
مسأله 221 اگر بدن يا لباس مسلمان يا چيز ديگرى كه مانند ظرف و فرش در اختيار او است نجس شود (1) و آن مسلمان (2) غائب گردد اگر انسان احتمال بدهد كه آن چيز را آب كشيده يا به واسطۀ آن كه مثلاً آن چيز در آب جارى افتاده، پاك شده است اجتناب از آن لازم نيست (3) .
(1) مكارم: و او هم بفهمد كه نجس شده. .
(2) بهجت: با آن چيزى كه در اختيار اوست. .
(3) مكارم: اگر انسان احتمال دهد كه آن را آب كشيده، پاك است، به شرط اين كه از چيزهايى باشد كه طهارت در آن شرط است، مانند لباسى كه با آن نماز مىخواند و يا غذا و ظروف غذا.
خوئى، تبريزى: مسأله اگر بدن يا لباس مسلمان يا چيز ديگرى كه مانند ظرف و فرش در اختيار اوست نجس شود و آن مسلمان غائب گردد، با شش شرط پاك است اوّل: آن كه آن مسلمان چيزى را كه بدن يا لباسش را نجس كرده نجس بداند پس اگر مثلاً لباسش با رطوبت به بدن كافر ملاقات كرده و آن را نجس نداند بعد از غائب شدن او نمىشود آن لباس را پاك دانست. دوّم: آن كه بداند بدن يا لباسش به چيز نجس رسيده است. سوّم: آن كه انسان ببيند آن چيز را در كارى كه شرط آن پاكى است استعمال مىكند، مثلاً ببيند با آن لباس نماز مىخواند. چهارم: آن كه احتمال برود كه آن مسلمان بداند شرط كارى را كه با آن چيز انجام مىدهد پاكى است، پس اگر مثلاً نداند كه بايد لباس نمازگزار پاك باشد و با لباسى كه نجس شده نماز بخواند، نمىشود آن لباس را پاك دانست. پنجم: آن كه انسان احتمال دهد آن مسلمان چيزى را كه نجس شده آب كشيده است، پس اگر يقين داشته باشد كه آب نكشيده، نبايد آن چيز را پاك بداند و نيز اگر نجس و پاك در نظر آن مسلمان فرق نداشته باشد، پاك دانستن آن چيز محلّ اشكال است.