بدان كه:«ذكر»،كه عبارت است از:ياد خدا كردن،پس نفع آن در صورتى است كه:دوامى داشته باشد،يعنى:دايم يا اكثر اوقات در ياد خدا باشد،و به زبان،او را ياد كند،با حضور قلب و فراغت دل و توجّه تامّ به خداوند علاّم،تا اينكه فكر او در دل قرار گيرد،و انوار عظمت او بر دل بتابد،و از اشراقات خورشيد جمال او سينه گشاده گردد.و اين ثمرۀ جملۀ عبادات و غايت مطلب از همۀ طاعات است.و از براى ذكر، اوّلى است و آخرى.اوّل آن باعث انس و محبّت مىشود.و آخرش را انس و محبّت باعث مىگردد،و مطلوب،حصول اين انس و محبّت است.پس بنده در ابتداى امر،به مشقّت و زحمت،دل خود را از وساوس،و زبان خود را از سخن دنيا باز مىدارد.پس اگر توفيق مداومت يافت به آن انس مىگيرد.و محبّت در دل او ريشه مىكند، همچنان كه كسى ابتدا طعامى در مذاق او ناگوار باشد و به زحمت آن را تناول كند و مداومت بر آن نمايد،عاقبت به آن معتاد مىشود و با طبع او موافق مىگردد كه ترك آن را نمىتواند كرد.
پس همچنين ذكر خدا،چون آدمى مدّتى بر آن مواظبت كرد انس به خدا مىگيرد.و چون انس به او حاصل شد از هر چه غير او است منقطع مىگردد و به جز ياد خدا در دل او چيزى باقى نمىماند.و چون وقت مرگ رسد فرحناك مىگردد كه ضروريّات حيات كه في الجمله او را از ياد خدا غافل مىكرد در اين وقت از او جدا مىشود،زيرا بعد از مرگ،مطلقا عايقى نيست،پس گويا داخل خلوت محبوب خود مىگردد و از زندان مستخلص مىشود.و دايم در لذّت و بهجت است تا به ملاقات خدا فايز گردد.
و هان!تا چنان ندانى كه:«ذكر»،مجرّد حركت دادن زبان است؟!بلكه«ذكر حقيقى»،عبارت است از:ياد نمودن خدا در دل.و چون زبان هم به موافقت دل حركت كند«نور على نور».و امّا مجرّد ذكر زبان،اگر چه هرگاه به قصد قربت و ثواب باشد فايده بسيار بر آن مترتّب است امّا اثر انس و محبّت،بدون حضور قلب و ياد خدا در دل حاصل نمىگردد.
و مخفى نماند كه:اذكار بسيار است،مثل:«لا اله الاّ اللّه»و«سبحان اللّه»و «الحمد للّه»و«اللّه اكبر»و«لا حول و لا قوّة الاّ باللّه»و«تسبيحات اربع»و«اسماء اللّه»، و غير اينها.و در فضيلت هر يك از اينها اخبار بسيار وارد شده است.و مداومت بر هر يك،باعث صفايى از براى نفس،و گشادگى از براى سينه مىشود.و هر ذكرى كه دلالت