ايشان را به جهت اينكه مباشرت امر دنيا را كردهاند پست و ذليل نمود و شكستگى و فروتنى را پيش آورد پس آنها را خاك مال نمايد.
و چون بر اينها مطّلع شدى و دانستى،بايد به فكر كار دل افتى كه رئيس و اعظم همۀ اعضا و جوارح است،و همگى خدمتكار اويند.و موضع نظر الهى است.و با وجود اين،انديشه كنى كه:هرگاه تطهير اعضا و جوارح لازم باشد پاك ساختن دل اولى و اهمّ است.پس اگر در آن وقت به جهت علايق دنيويّه و رسوخ محبّت دنياى دنيّه پاك ساختن آن به شستن همۀ اخلاق رذيله و صفات ذميمه ممكن نباشد،آن را خاك مال نمايى و در مقام شكستگى و تواضع به تازيانه ذلّت و خوارى آن را برانى شايد خدا به شكستگى و فروتنى آن رحم نمايد و نفحهاى از نفحات قدسيّه او را دريابد،زيرا خدا در نزد دلهاى شكسته است.
فصل سوّم:ازاله فضلات و كثافات بدن
سزاوار بندۀ مؤمن آن است كه:بدن خود را از چرك و رشح و فضلاتى كه نجس هستند نيز پاك نمايد.مثل اينكه:سر را بتراشد و موى بينى و شارب و زيادتى محاسن را بچيند.و موى زهار و زير بغل و ساير موهاى زايده اعضا را به نوره زايل سازد.و ناخنهاى پا و دست را بگيرد.و در هر جمعه گرفتن آنها سنّت است.
و وارد شده است كه:«هيچ چيز،روزى را چنان فراخ نمىكند كه چيدن ناخن و گرفتن شارب در روز جمعه». [1]
و بايد آنچه از چرك و شپش كه در موى سر و ريش جمع مىشود به شستن و شانه كردن زايل سازد.و سنّت است كه:چون شانه كرد،شانه را بر روى سينه خود بكشد كه غم را زايل مىكند.و آنچه از چرك،كه در گوش جمع مىشود پاك سازد.و چرك دندان و دهن را به مضمضه و مسواك إزاله كند.و رطوباتى كه در بينى مجتمع مىگردد به استنشاق دفع نمايد.و آنچه در دست حاصل مىشود به شستن زايل سازد.
و آنچه در بدن حاصل مىشود از رطوبات عرق و غبار خارجى،به حمّام،آنها را پاك نمايد.
و در حمّام،آداب ظاهريّه را كه در كتب فقهيّه مذكور است مراعات نمايد.و به حرارت حمّام،متذكّر حرارت آتش جهنّم گردد.و حبس يك ساعت در آب گرم را تفكّر كرده حبس در جهنّم را بر آن قياس نمايد.