اوّل:معرفت و تفكّر در صنايع الهيّه و انواع نعمتهاى ظاهريّه و باطنيّه او.
دوّم:نظر كردن به پستتر از خود در امور متعلّقه به دنيا،و به بالاتر از خود در امر دين.
سيّم اينكه:مردگان و اهل گورستان را به نظر در آورد و متذكّر اين گردد كه نهايت مطلب ايشان آن است كه:آنها را به دنيا برگردانند تا در اينجا متحمّل رياضت و مشقّت عبادات گردند تا از عذاب آخرت مستخلص يا ثواب ايشان مضاعف گردد.پس خود را از ايشان فرض كند و چنان تصوّر نمايد كه:مطلب او بر آمده و دوباره به دنيا رجوع نموده.
پس عمر خود را صرف امورى كند كه:مردگان به جهت آنها طالب عود به دنيا هستند.
چهارّم:ياد نمايد آنچه را كه بر او روى داده از مصايب عظيمه و مرضهاى مهلكه كه اميد نجات از آنها نداشت.پس چنان فرض كند كه:هلاك شده و حيات حال،و خلاصى از آن بليّه را غنيمت شمارد و شكر خداى را به جاآورد.و از آنچه بر او وارد مىشود محزون و متألّم نگردد.
پنجم:هر مصيبت و بلايى از بلاهاى دنيا كه بر او وارد شود شكر كند كه مصيبتى بالاتر از آن به او نرسيده،و بر اينكه بلايى به دين او وارد نشده.
چنانكه منقول است كه:«مردى به بعضى از نيكان گفت كه:دزد به خانه من در آمد و متاع مرا برگرفت.گفت:شكر خدا كن اگر به جاى آن دزد،شيطان به خانه تو مىآمد و ايمان تو را فاسد مىكرد چه مىكردى؟». [1]
و نيز هر مصيبتى كه در دنيا به او مىرسد عقوبت گناهى است كه از او صادر شده.
پس شكر بر آن لازم است،زيرا بعد از آنكه در دنيا عقوبت گناه به او رسيد از عقوبت اخروى نجات مىيابد.
چنانكه از حضرت پيغمبر-صلّى اللّه عليه و آله-مروى است كه:«هرگاه بنده گناهى كند پس سختى يا بلايى در دنيا به او برسد،خدا از آن كريمتر است كه دوباره او را عذاب كند». [2]