و امّا«أنس»:عبارت است از:اشتغال دل به ملاحظه محبوب،و محو شدن آن در شادى قرب،و مشاهده حضور،و نظر به مطالعه جمال بدون التفات به ديگرى.و أنس، گاهى خالى از جميع آلام است و گاهى مخلوط به اضطراب شوق مىشود،زيرا دانستى كه:وصول به درك منتهاى جمال الهى محال است.پس اگر صاحب أنس،شوق اطّلاع بر منتهاى جمال از پس پردههاى غيب بر دل او غالب شود و به قصور خود ملتفت گردد و نفس او متزلزل شود و آتش شوق او به هيجان آيد زمانى مقارن الم خوف مىگردد، زيرا كه:چون نظر به صفات جلال و عزّت افكند و استغنا و بىنيازى ذو الجلال را ملتفت گردد بيم راندن و زوال مشاهده از براى او حاصل مىشود.
پس اگر انس غالب شود و از ملاحظه آنچه به آن نرسيده غافل گردد تا از شوق به آن خالى ماند و به خطر راندن ملتفت نشود،در اين وقت،لذّت و بهجت او عظيم،و طالب عزلت و خلوت و تنهايى مىگردد.بلكه بدترين چيزها در نزد او چيزى است كه:او را از تنهايى باز دارد.همچنان كه موسى چون خدا با او سخن گفت و كلام خدا را شنيد مدتى مديد كلام هر مخلوقى را كه مىشنيد بيهوش مىشد. [1]
والد مرحوم حقير در كتاب«جامع السعادات»از أبو حامد غزالى نقل كرده كه:«چون انس دوامى به هم رساند و مستحكم شود و«قلق» [2] شوق،و خوف بعد او را مشوّش و مضطرب نگرداند باعث نوع نازى و انبساطى با خدا مىشود.و گاه باشد كه در عالم انبساط و ناز،افعالى و اقوالى صادر شود كه در ظاهر خوب نباشد و منكر باشد،و ليكن آن را از كسى كه به مقام انس رسيده باشد متحمّل مىشوند امّا كسى كه به آن مقام نرسيده باشد و خود را شبيه به صاحب آن مقام كند هلاك و مشرف به كفر مىشود.
چون تحمّل امثال آن از هر بى سر و پايى نمىشود بلكه بايد كسى باشد كه مستغرق مقام انس باشد». [3]
چنانچه از«برخ اسود»منقول است كه:«هفت سال در بنى اسرائيل قحط شد، موسى با هفتاد هزار نفر به طلب باران بيرون شد خداوند عالم وحى فرستاد كه:چگونه دعاى ايشان را مستجاب كنم و حال آنكه ظلمت گناهان،ايشان را فرو گرفته و باطنهاى ايشان خبيث شده؟و رجوع كن به يكى از بندگان من كه او را«برخ»گويند بگو:سؤال