به شرطى كه اينها بعد از كم كردن علايق دنيويّه و پاك ساختن خانه دل از مشاغل بوده باشد.و سعى در پرداختن دل از محبّت غير او،زيرا دل،حكم ظرفى دارد و زياده از يك چيز در آن نمىگنجد.
« مٰا جَعَلَ اللّٰهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ ».يعنى:«خدا از براى هيچ كس در اندرون او دو دل قرار نداده است». [1]
« قُلِ اللّٰهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ ».يعنى:«بگو خدا،و همه كس را ترك كن». [2]
دوّم:به تحصيل معرفت خدا و تقويت آن و مسلّط ساختن معرفت آن بر خزانه دل، و تحصيل معرفت نيز به مواظبت بر طاعات و عبادت و تضرّع و ابتهال به درگاه خداوند -متعال-مىشود.
« وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتّٰى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ ».يعنى:«عبادت خدا را كن تا آن سبب شود كه يقين از براى تو حاصل گردد». [3]
« وَ الَّذِينَ جٰاهَدُوا فِينٰا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنٰا ».يعنى:«هرگاه كسى در راه ما سعى و كوشش نمايد ما راه را به او مىنماييم». [4]
و طريقه ديگر از براى حصول معرفت،پىبردن از مصنوعات است به او.و اين طريق در غايت وضوح و نهايت ظهور است،زيرا هيچ ذرّه نيست از ثريّا تا ثرى مگر اينكه مشتمل است بر بعضى عجايب آيات و غرايب بيّنات كه دلالت مىكند بر وجود واجب الوجود و كمال قدرت و غايت حكمت و نهايت جلال و عظمت او.و اين دريايى است بىپايان،زيرا كه عجايب ملكوت سماوات و ارضين به قدرى است كه احاطه عقول و افهام به آن ممكن نيست.و قدرى كه عقول قاصره ما به آن مىرسد به حدّى است كه اگر عمرها در بيان آن صرف شود به انجام نمىرسد.
و حال اينكه آن نسبتى ندارد به آنچه علم علما و فهم حكما به آن رسيده.و آن را نيز نسبتى نيست به آنچه علم انبيا به آن احاطه نموده.و آنچه را علم جميع مخلوقات محيط شده مطلقا نسبتى ندارد به آنچه از علوم كه مخصوص پروردگار است.بلكه علم تمام عالم در جنب علم او مستحقّ نام علم نيست.