باشد سعى در دفع آن و تحصيل صحت بايد كند،و اگر صحيح و سالم باشد مراعات حفظ صحت را مىبايد نمايد.و از اين جهت است كه فن طب را منقسم به دو قسم كردهاند:يك قسم،در حفظ صحت،و ديگرى در دفع مرض.و چون علم اخلاق نيز شبيه به علم طلب است،بلكه طب حقيقى آن است،پس علم اخلاق نيز منقسم به دو قسمت مىشود:يكى در كسب فضايل،و ديگرى در دفع رذايل.و به جهت مشابهت اين دو علم،اين علم را«طب روحانى»گويند،همچنان كه طب متعارف را«طب جسمانى»نامند.
و از اين راه بود كه جالينوس طبيب[1]در نامهاى كه به خدمت حضرت مسيح-على نبيّنا و آله و عليه السّلام-فرستاد نوشت كه:«من طبيب الابدان إلى طبيب النفوس» يعنى:«اين نامهاى است از طبيب بدنها به سوى طبيب روحها».
فصل دوم:مقدمات تزكيه نفس
بدان كه:لازم است از براى طالب پاكى نفس از اوصاف رذيله،و آرايش آن به صفات جميله،اجتناب از چند چيز:
اول:اجتناب از مصاحبت بدان و اشرار را لازم داند.و دورى از همنشينى صاحبان اخلاق بد را واجب شمارد،و احتراز كند از شنيدن قصهها و حكايات ايشان،و استماع آنچه از ايشان صادر شده و سرزده.و با نيكان و صاحبان اوصاف حسنه مجالست نمايد،و معاشرت ايشان را اختيار كند،و كيفيت سلوك ايشان را با خالق و خلق ملاحظه نمايد.و از حكايات پيشينيان و گذشتگان از بزرگان دين و ملت و راهروان راه سعادت مطلع شود،و پيوسته استماع كيفيت احوال و افعال ايشان را نمايد،زيرا كه:صحبت با هر كسى مدخليت عظيم دارد در اتصاف به اوصاف و تخلق به اخلاق او.
نار خندان باغ را خندان كند صحبت نيكانت از نيكان كند چون طبع انسان دزد است،و آنچه را مكرر از طبع ديگر مىبيند اخذ مىكند.و سرّ اين آن است كه:از براى نفس انسانى چندين قوه است،كه بعضى مايل به خيرات و فضايل،و بعضى مقتضى شرور و رذايل هستند،و پيوسته اين قوا با يك ديگر در مقام نزاع و جدالاند،و از براى هر يك از آنها كه اندك قوّتى حاصل شد و جزئى معينى به