خدا را بر رضاى مردم مقدّم دارد همه او را دوست مىدارند.
و همه اينها متعلق به امر دنياست.و آنچه در آخرت از آن شخص رياكار فوت مىشود از درجات رفيعه و منازل منيعه،و آنچه به او مىرسد از عقاب و عذاب،بىحد و نهايت است.پس عاقل چون اين امور را متذكّر شود و دشمن نفس خود نباشد و فى الجمله ايمان به خدا و روز جزا داشته باشد،غالب آن است كه:غفلت او زايل مىگردد.و طبع او از ريا متنفّر و منضجر مىشود.
آنچه مذكور شد معالجه علمى ريا است.
معالجه عملى مرض ريا
و امّا علاج عملى ريا،آن است كه:خود را عادت دهد به پنهان داشتن عبادات.و در هنگام عبادت،در به روى مردم ببندد-همچنان كه معاصى خود را از مردم پنهان مىدارد-تا دل او قانع شود به اطلاع خدا بر عبادات او،و نفس او ديگر خواهش آگاهى مردم را به اعمال او نكند.
و مخفى نماند كه:كسى كه عبادت را به جهت طمع از مردم،و حب مدح ايشان به جا نياورد و مطلقا ريا در نظر او نباشد بلكه به جهت امر الهى به عبادت پردازد باز بسيار مىشود كه شيطان مردود،دست از او بر نمىدارد و در صدد معارضه با او بر مىآيد،خصوصا در اثناى عبادت.پس چيزهايى به خاطر او مىرساند و توهّمات و افكار به دل او مىافكند تا اينكه اندك ميلى به ريا از براى او پيدا مىشود و دل او را مضطرب مىگرداند.و اگر در آن وقت آن كس خود كراهت از آن حالت داشته باشد و با نفس خود مجادله نمايد و بر آن متغيّر گردد بر او گناهى نيست،و عبادت او فاسد نمىشود.و بايد كه اگر چنين وسوسهاى از شيطان حاصل شود به آن التفات نكرد.و متوجّه آن نشد.و دل را مشغول عبادت گردانيد.و حضور قلب در عبادت را از دست نداد.و به مجادله شيطان و معارضه با آن نپرداخت،زيرا مىشود كه شيطان از ريا كردن كسى مأيوس باشد امّا توهّم ريا را به خاطر او بگذراند،به جهت اين كه او در صدد معارضه و مجادله دفع آن توهّم برآيد و از حضور قلب باز ماند.و اگر آدمى پىدفع آن توهّم رود و مشغول جواب شيطان گردد،شيطان به مطلوب خود مىرسد و دست از آن شخص بر نمىدارد.و امّا هرگاه ملتفت آن نگردد و به قوّت قلب،متوجّه عبادت شود از او مأيوس مىشود و ديگر پيرامون او نمىگردد.
پس سزاوار مؤمن آن است كه:هميشه در دل خود ريا را مكروه داشته باشد و خاطر خود را به قصد قربت قرار بدهد.و چنان در نزد خود مخمّر كند كه امثال اين توهّمات و