عقبۀ زين صعبتر در راه نيست
اى خنك آن كس حسد همراه نيست صاحب خود را به عذاب دنيا گرفتار،و به عقاب عقبى مبتلا مىسازد،زيرا كه:حسود در دنيا لحظهاى از حزن و الم و غصه و غم خالى نيست.چون كه او هر نعمتى كه از كسى ديد متألّم مىشود.و چون نعمت خدا نسبت به بندگان خود بىنهايت است،و هرگز منقطع نمىشود،پس حسود بيچاره،پيوسته محزون و غمناك است.و اصلا به محسود ضررى نمىرسد،بلكه ثواب و حسنات او زياد مىشود.و درجات او بلند مىگردد.و به جهت غيبتى كه حسود از او مىكند و سخنى كه نبايد،در حق او مىگويد، وزر و وبال محسود را بر دوش خود مىگيرد.و اعمال صالحه خود را به ديوان اعمال او نقل مىنمايد.و با وجود همه اينها چنانچه حسود به دقّت تأمل كند،مىفهمد كه:او در مقام عناد و ضدّيت با رب الارباب است،زيرا كه:هر كه را نعمتى و كمالى است از «رشحات» [1]فيض واجب الوجود،و مقتضاى حكمت شامله،و مصلحت كامله او است.
پس مشيّت و اراده او چنين اقتضا فرموده است كه:آن نعمت از براى آن بنده حاصل باشد.ولى اين حسود مسكين،زوال آن را مىخواهد.و اين نيست مگر نقيض مقدّرات الهى را خواستن.و اراده خلاف مراد خدا را كردن،بلكه حسود،طالب نقص است بر خداوند-سبحانه-.يا خدا را-العياذ بالله-جاهل مىداند،زيرا كه:اگر آن محسود را قابل و لايق آن نعمت مىداند و با وجود اين،زوال آن را از خدا مىطلبد، اين نقص بر خداست،كه كسى را كه سزاوار نعمتى باشد منع نمايد.و اگر او را لايق نمىداند،پس خود را داناتر از خدا مىداند به مصالح و مفاسد.و اين هر دو كفر است.
و چون شكى نيست كه:آنچه خدا مىكند محض خير و مصلحت،و خالى از جميع شرور و مفاسد است.پس حاسد في الحقيقه دشمن خير،و طالب شرّ و فساد است.پس او شرير و مفسد است.و از اينها معلوم مىشود سرّ آنچه مذكور شد،كه:حسد،بدترين رذايل،و حاسد،شريرترين مردمان است.و چه خباثت از اين بالاتر كه:كسى متألّم باشد