زبان آفات بسيار است از:غيبت،دروغ،سخريّه،استهزاء،شوخى،و غير اينها،-كه مذكور خواهد شد-.و ضد همۀ اينها سكوت و صمت است.و تفصيل اينها خواهد آمد.
إن شاء الله.
صفت چهاردهم:عجب و خود بزرگ بينى و مذمت آن
و آن عبارت است از اينكه:آدمى خود را بزرگ شمارد به جهت كمالى كه در خود بيند،خواه آن كمال را داشته باشد يا نداشته باشد.و خود همچنان داند كه دارد.و خواه آن صفتى را كه دارد و به آن مىبالد في الواقع هم كمال باشد يا نه.
و بعضى گفتهاند:عجب آن است كه صفتى يا نعمتى را كه داشته باشد بزرگ بشمرد و از منعم آن فراموش كند.
و فرق ميان اين صفت و كبر،آن است كه:متكبّر آن است كه خود را بالاتر از غير ببيند و مرتبۀ خود را بيشتر شمارد.ولى در اين صفت،پاى غيرى در ميان نيست بلكه معجب آن است كه كه به خود ببالد و از خود شاد باشد و خود را به جهت صفتى،شخصى شمارد و از منعم اين صفت فراموش كند.
پس اگر به صفتى كه داشته شاد باشد از اين كه نعمتى است از خدا كه به او كرامت فرموده و هر وقت كه بخواهد مىگيرد و از فيض و لطف خود عطا كرده است نه از استحقاقى كه اين شخص دارد،عجب نخواهد بود.
و اگر صفتى كه خود را به آن بزرگ مىشمارد همچنين داند كه خدا به او كرامت فرموده است و ليكن چنين داند كه حقّى بر خدا دارد كه بايد اين نعمت و كمال را به او بدهد،و مرتبهاى از براى خود در پيش خدا ثابت داند.و استبعاد كند كه خدا سلب اين نعمت را كند و ناخوشى به او برساند.و از خدا به جهت عمل خود توقع كرامت داشته باشد،اين را«دلال» [1]و ناز گويند.و اين از عجب بدتر است،زيرا كه صاحب اين صفت عجب را دارد و بالاتر.و اين مثل آن است كه كسى عطائى به ديگرى كند پس اگر اين عطا در نظر او عظمتى دارد منت بر آن شخص كه گرفته است مىگذارد.و عجب بر اين عطا دارد.
و اگر علاوه بر آن،به آن شخصى كه عطا به او شده براى خدمات به او رجوع كند و خواهشها از او كند و همچنين داند كه البته او هم خدمات او را به جا آورد به جهت عطائى كه بر او كرده دلال بر آن شخص خواهد داشت.