نام کتاب : نهج البلاغه با ترجمه فارسى روان نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 705
نامه 61
به «كميلبن زياد نخعى» فرماندار «هيت» (از آباديهاى كشور عراق) امام در اين
نامه او را ملامت مىكند كه چرا با لشكريان غارتگر دشمن كه از آن منطقه عبور
كردهاند مقابله نكرده است
امّا بعد! سستى انسان در انجام آنچه بر عهده او گذارده شده و اصرار بر انجام
آنچه در وظيفه او نيست، يك ناتوانى روشن و نظريّه باطل و هلاك كننده است؛ تو به
اهل «قر قيسا» حمله كردهاى ولى مرزهايى كه حفظش را بر عهده تو گذاردهايم بى دفاع
رها ساختهاى، اين كار، يك فكر نادرست و بيهوده است. تو در حقيقت پلى شدهاى براى
دشمنانى كه مىخواهند بر دوستانت دست غارت بگشايند، نه بازوى توانايى دارى، نه هيبت
و ترسى در دل دشمن ايجاد مىكنى! نه مرزى را حفظ مىكنى و نه شوكت دشمنى را درهم
مىشكنى، نه اهل شهر و ديارت را كفايت مىكنى و از آنان به خوبى دفاع مىنمايى و
نه امير و پيشوايت را از دخالت در آنجا بى نياز مىسازى!
نامه 62
كه همراه «مالك اشتر» براى اهل مصر فرستاد، زمانى كه استاندارى آنجا را به او
واگذار نمود
امّا بعد! خداوند سبحان محمّد صلى الله عليه و آله و سلم را فرستاد تا بيم
دهنده جهانيان و گواه و حافظ آيين انبياى او باشد. چون او- كه درود بر او باد- از
جهان رخت بربست، مسلمانان درباره امارت و خلافت بعد از او به منازعه برخاستند. به
خدا سوگند هرگز فكر نمىكردم و به خاطرم خطور نمىكرد، كه عرب بعد از پيامبر، امر
امامت و رهبرى را از اهل بيت او بگردانند (و در جاى ديگر قرار دهند و باور
نمىكردم) آنها آن را از من دور سازند!
تنها چيزى كه مرا ناراحت كرد اجتماع مردم اطراف فلان بود كه با او بيعت كنند،
دست بر روى دست گذاردم تا اين كه با چشم خود ديدم گروهى از اسلام بازگشته و
مىخواهند دين محمّد صلى الله عليه و آله و سلم را نابود سازند.
(در اينجا بود) كه ترسيدم اگر اسلام
و اهلش را يارى نكنم بايد شاهد نابودى و شكاف در اسلام باشم
نام کتاب : نهج البلاغه با ترجمه فارسى روان نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 705