نام کتاب : نهج البلاغه با ترجمه فارسى روان نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 543
تو از اين رنج مىنالى و من از آتش سوزان نالان نشوم؟!
از اين سرگذشت، شگفت آورتر داستان كسى است كه نيمه شب ظرفى سرپوشيده پر از
حلواى خوش طعم و لذيذ به در خانه ما آورد، ولى اين حلوا معجونى بود كه من از آن
متنفّر شدم، گويا آن را با آب دهان مار يا استفراغش خمير كرده بودند.
به او گفتم: هديه است، يا زكات و يا صدقه؟ كه اين دو بر ما اهل بيت حرام است.
گفت: نه اين است و نه آن، بلكه «هديه» است.
به او گفتم: زنان بچه مرده بر تو گريه كنند! آيا از طريق آيين خدا وارد شدهاى
كه مرا بفريبى؟ آيا دستگاه ادراكت به هم ريخته؟ يا ديوانه شدهاى؟ و يا هذيان
مىگويى؟ به خدا سوگند! اگر اقليمهاى هفتگانه با آنچه در زير آسمانهاست به من
دهند كه خداوند را با گرفتن پوست جوى از دهان مورچهاى نافرمانى كنم، هرگز نخواهم
كرد و اين دنياى شما از برگ جويدهاى كه در دهان ملخى باشد، نزد من خوارتر و بى
ارزشتر است.
«على» را با نعمتهاى فناپذير و
لذّتهاى نابود شدنى دنيا چه كار! از به خواب رفتن عقل و لغزشهاى قبيح به خدا پناه
مىبريم و از او يارى مىجوييم.
خطبه 225
كه در آن از خدا مىخواهد از همگان بى نيازش كند
پروردگارا! آبرويم را بى نيازى نگهدار! و شخصيتم را در اثر فقر ساقط مگردان!
كه از روزى خواران تو درخواست روزى كنم و از اشخاص پست خواستار عطوفت و بخشش باشم!
و به ستودن آن كس كه كمكم مىكند مبتلا گردم! و به مذمّت و بدگويى از آن كه به من
نمىبخشد آزمايش شوم! و تو در ماوراى همه اينها سرپرست منى كه ببخشى و يا منع
نمايى! و تو بر همه چيز قادرى «إنَّكَ عَلى كُلِّ شَىْءٍ قَديرٌ». [1]