نام کتاب : نهج البلاغه با ترجمه فارسى روان نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 423
حتّى اگر همه دست به دست هم بدهند، آنها همچنان نيرومندانه پيش مىآيند تا
وارد كشتزار شوند و آنچه ميل داشته باشند بخورند. در حالى كه تمام پيكرشان به
اندازه يك انگشت باريك نيست!
بزرگ و پر بركت است خداوندى كه «تمام كسانى كه در آسمانها و زمينند از روى
اختيار يا به اجبار» [1] در برابرش خضوع مىكنند و صورت و جبين برايش به خاك مىسايند و طوق اطاعت او
را در حال تندرستى و ناتوانى به گردن مىاندازند و از روى ترس و بيم زمام اختيار
خود را به او مىسپارند.
پرندگان مسخّر فرمان وى هستند و او تعداد پرها و موى پرهاى آنها (از كوچك و
بزرگ) و شماره نفسهاى آنها را احصا كرده است. عدّهاى را به گونهاى آفريده كه در
درون آب زندگى كنند و گروهى در خشكى!، روزى آنها را مقدّر فرموده (و آنچه با
دستگاه گوارش و بدن آنها تناسب دارد برايشان آفريده) و اصناف آنها را احصا نموده
است. اين كلاغ است و آن عقاب؛ اين كبوتر است و آن شترمرغ، هر پرندهاى را به نامى
دعوت كرده و روزيش را تكفّل نموده. ابرهاى سنگين را ايجاد فرموده و بارانهاى پر
پشت و پى در پى از آن فرو فرستاده، قسمت و سهم باران هر مكانى را مشخص ساخته است
(و با اين كار) زمينهاى خشك را آبيارى نموده و گياهان را بعد از خشكسالى رويانده
است.
خطبه 186
كه درباره «توحيد» ايراد فرموده و آن قدر اصول علمى در آن گرد آمده
كه در هيچ خطبه ديگرى وجود ندارد
آن كس كه كيفيّتى برايش قائل گردد، او را يكتا ندانسته و كسى كه برايش مانندى
قرار دهد به حقيقتش پى نبرده و هر كس وى را شبيه چيزى بداند به مقصد نرسيده است،
آن كس كه به او اشاره كند و يا در وهم و انديشه آورد، وى را از «جهات و ابعاد»
منزّه ندانسته است. آنچه كنه ذات شناخته شده، مصنوع است و آنچه بقايش به ديگرى
باشد، داراى علّت و آفرينندهاى است. انجام دهندهاى است كه نيازمند وسيله نيست و
اندازهگيرندهاى است كه محتاج جولان فكر نمىباشد، غنى و بى نياز است امّا نه اين
كه آن را تحصيل كرده باشد، نه زمان با او همنشين است و نه ابزار و وسايل با او قرين
...
بودش بر زمان پيشى گرفته و وجودش بر عدم سبقت جسته و ازليّتش بر آغاز مقدم
بوده است.
آفرينش حواس به وسيله او دليل آن است كه خود از داشتن حواس پيراسته است و از
آفرينش اشياى متضاد (پى مىبريم) كه ضدّى براى او تصوّر نشود و از قراردادن تقارن
بين اشياى روشن مىشود كه خود قرين و همتايى ندارد. روشنى را با تاريكى و آشكار را
با نهان، خشكى را با ترى و گرمى را با سردى ضدّ يكديگر قرار داد. عناصر متضاد را
با هم تركيب نمود و بين موجودات متباين تقارن برقرار ساخته است،