نام کتاب : نهج البلاغه با ترجمه فارسى روان نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 375
اظهار تنفّر امام از دشمنان خود
اين گروه (مفسده جويان) به خاطر نارضايتى از حكومت من به يكديگر پيوسته و من
تا هنگامى كه بر اجتماع شما خوفناك نگردم، صبر خواهم نمود، چه اين كه آنان اگر بر
اين افكار سست و فاسد باقى بمانند و بخواهند اهداف خود را عملى كنند، نظام جامعه
اسلامى از هم گسيخته خواهد شد؛ آنها از روى حسد بر كسى كه خداوند حكومت را به او
بخشيده، به طلب دنيا برخاستهاند. تصميم گرفتهاند چرخ زمان را به عقب برگردانند
(و سنن جاهلى را زنده كنند). حقّى كه شما به گردن ما داريد: عمل به كتاب خداوند و
روش پيامبر صلى الله عليه و آله و قيام به حق او و ترفيع سنّت اوست.
خطبه 170
كه در مورد و جوب پيروى از حق به هنگام روشن شدن مطلب فرموده است
اين سخن را امام به فرستاده مردم بصره فرموده است، به هنگامى كه امام نزديك
«بصره» رسيد كسى را نزد حضرت فرستادند تا حقيقت حال را جويا شود كه با «اصحاب جمل»
چگونه رفتار خواهد نمود.
امام عليه السلام چگونگى رفتار خويش را به نحوى بيان فرمود كه بر اين شخص روشن
گرديد، حق با آن حضرت است: در اين هنگام كه امام اعتراف او را نسبت به حقّانيّت
خويش يافت، از او خواست بيعت كند، امّا او پاسخ داد: من فرستاده گروهى هستم، از
پيش خود كارى نمىكنم، امام در اينجا فرمود:
اگر آنها تو را گسيل مىداشتند كه محلّ ريزش باران را برايشان بيابى سپس به
سوى آنان باز مىگشتى و از مكان سبزه و آب آگاهشان مىكردى، اگر با تو مخالفت
مىكردند و به سرزمينهاى بى آب و علف روى مىآوردند، تو چه مىكردى؟
گفت: آنها را رها مىساختم و به جايى كه آب و گياه بود مىرفتم.
امام عليه السلام فرمود: پس دستت را دراز كن و بيعت نما! آن شخص مىگويد:
سوگند به خدا به هنگام روشن شدن حق بر من، توانايى امتناع را نيافتم و با آن حضرت
بيعت نمودم.
اين مرد همان «كليب جرمى» است.
نام کتاب : نهج البلاغه با ترجمه فارسى روان نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 375