نام کتاب : نهج البلاغه با ترجمه فارسى روان نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 355
در اينجا امام عليه السلام به شعر امرءالقيس تمثّل جست كه حاصل معناى آن اين
است:
«سخن از گذشتگان بگذار و سخن از آنچه
امروز با آن روبه رو هستم بگوى»!
و بيا از مشكل مهمّ پسر ابى سفيان (معاويه) سخن بگو، روزگار پس از آن كه مرا
گريانيد به خنده آورد، به خدا سوگند اين تعجّب ندارد، اوه، چه جريان عجيبى كه ديگر
تعجّبى باقى نگذارده و كژى ...
فراوان به بار آورده است؛ آنها كوشيدند تا نور خدا را كه از چراغش مىدرخشيد،
خاموش سازند و فوران چشمه الهى را مسدود نمايند و اين آب گوارا را بين من و خودشان
گل آلود و پر درد كنند؛ اگر اين مشكلات موجود برطرف گردد، آنها را به سوى حقّ خالص
سوق خواهم داد و اگر چنين نشد و نتيجه حوادث به سود مخالفان گرديد «بر آنان حسرت
مخور زيرا خداوند از آنچه انجام مىدهند، آگاه است». [1]
خطبه 163
آفريدگار بزرگ
ستايش مخصوص آفريدگار بندگان است؛ خداوندى كه گستراننده زمين، جارىسازنده سيل
در درّهها و رودخانه ها و روياننده گياهان در كوهها و تپّهها، نه براى اوليتش
آغازى است و نه بر ازليتش پايانى، نخستينى است كه همواره بوده و جاويدى است كه
سرآمدى نخواهد داشت. پيشانيها در برابر عظمتش به خاك افتاده و لبها به يگانگى او
گشوده شده، هنگام آفرينش براى هر مخلوقى حدّى قرار داد تا با وجود پاكش شباهت
نداشته باشند (و كسى در شناخت او به اشتباه نيفتد) افكار و انديشه ها هرگز
نمىتوانند با حدود و حركات و جوارح و ابزار، اندازه و حدّى برايش تعيين كنند.
درباره او هيچ گاه نمىتوان گفت از «كى» بوده؟ و برايش نيز سرآمدى نتوان تعيين
كرد كه گفته شود تا «كى» خواهد بود؟، آشكارى است كه دربارهاش نتوان گفت «از چه
چيز پيدا شده؟» و مخفى و پنهانى است كه نمىتوان گفت: «در كجاست؟» نه جسم است كه
بتوان به پايانش دست يافت و نه پوشيده و محجوب است كه چيزى بر او محيط گردد. نه
آنقدر به موجودات نزديك است كه به آنها چسبيده باشد و نه آنقدر دور كه از آنها
فاصله گيرد، نگاههاى ممتدّ بندگان از او پنهان نيست، نه تكرار الفاظ بر زبان، نه
بالا رفتن و نزديك شدن به تپّهها و نه برداشتن گامهاى بلند در شبهاى ظلمانى و
درون تاريكيها ...
شبهايى كه ماه درخشان بر آن مىتابد و خورشيد نورانى در طلوع و غروب بر آن
مىگذرد، و تغيير و دگرگونى زمانها و زندگانيها؛