نام کتاب : معاد و جهان پس از مرگ نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 210
رساندند، مردم ده دسته دسته به تماشا مىآمدند ولى از قاتل خبرى نبود و به
همين جهت مضطرب و متحير بودن كه چه كنند، بالاخره بدن مقتول را براى دفن آماده
ساختند.
من به خود آمدم كه راستى طلوع آفتاب نزديك است و من هنوز نماز نخواندهام
ناگهان ديدم در بدنم هستم و شخصى كه روح مرا تجريد كرد به من گفت: حالت چطور است؟
من آنچه را ديده بودم براى او نقل كردم و تاريخ حادثه را دقيقاً ضبط نمودم.
دو ماه از اين جريان گذشت چند نفر از اهالى روستا به «مشهد» آمدند. هنگامى كه
با من ملاقات كردند، من از حال مقتول جويا شدم و بدون اينكه سخنى از قتل او بگويم
پرسيدم حالش چطور است؟
گفتند: متأسفانه دو ماه قبل او را كشتهاند و جسد او را در كنار نهر
يافتهايم! اما قاتل او شناخته نشده است.
هفت سال از اين جريان گذشت، من به ده آمدم تا بستگان و دوستان را از نزديك
ببينم، مردم دسته دسته به ملاقات من مىآمدند تا اينكه شخص قاتل به مجلس آمد،
هنگامى كه مجلس خلوت شد او را به نزديك خود دعوت كردم و گفتم: راستى بگو ببينم
قاتل فلانى چه كسى بوده است؟ او اظهار بى اطلاعى كرد گفتم: پس آن بيل را چه كسى
بلند كرد و با آن فلانى را كشت؟
رنگ از صورتش پريد و فهميد كه من از اين موضوع باخبرم، ناچار شد جريان را براى
من بازگو كند.
گفتم: من مىدانستم ولى مىخواستم به تو بگويم كه بايد بروى ديه او را به ورثه
او بپردازى و يا از آنها بخواهى كه تو را حلال كنند».
نام کتاب : معاد و جهان پس از مرگ نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 210