در بين
جوانان عدّهاى وجود دارند كه روحشان مرده است؛ معتادند، گرفتارند، افسردهاند و
خلاصه اثرى از شور و نشاط جوانى در آنها نيست، همانگونه كه در بين پيران كسانى
هستند كه روحى زنده و با نشاط دارند، اينها قلب و روحشان جوان است، هر چند سنّشان
زياد باشد. به هر حال اين جوانان جسمانى يا روحانى براى حفظ ايمانشان دست به هجرت
زده، و به غارى در خارج از شهر پناه بردند و از خداوند دو چيز درخواست كردند: نخست
از خداوند متعال تقاضاى رحمت كردند؛ چرا كه با نزول رحمت الهى مشكلات انسان حل
مىشود. تقاضاى ديگرشان نجات از دست قوم ستمگر و بتپرست، و يافتن راه نجاتى از
دست دقيانوس ستمگر بود.
در ضمن از
اين آيه شريفه استفاده مىشود كه وظيفه بنده تقاضاى حلّ مشكلات از پروردگار است؛
امّا كيفيّت و چگونگى آن را بايد به خدا واگذار كند.
آيه بعد نشان
مىدهد كه خداوند هر دو خواسته آنها را اجابت كرد. توجّه فرماييد: «
«فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ فِى الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَداً»؛
ما (پرده خواب را) ساليانى دراز در آن غار بر گوششان زديم، و سالها در خواب فرو
رفتند». [1]
علّت اين كه
مىفرمايد «ما خواب را بر گوشهاى آنها مسلّط كرديم» اين است كه گاه چشم انسان چرت
مىزند، ولى گوشش مىشنود. خواب عميق زمانى است كه گوش نيز نشنود، و بنابراين از
لحاظ فقهى وضو وقتى باطل مىشود كه علاوه بر نديدن چشم، گوش هم نشنود.
خداوند در
اين آيه مدّت دقيق خواب اصحاب كهف را بيان نكرده، بلكه به صورت سربسته و اجمالى به
خواب طولانى آنها اشاره كرده است. چرا كه اين آيات در مقام اجمال است و در آيات
آينده خواهد آمد كه خواب آنها 309 سال