اوّلين بشارت مادّى، نزول بارانهاى پربركت بود كه آنها را از خشكسالى نجات
مىداد. بشارت دوم جبران اموال از دست داده، و بشارت سوم زياد شدن فرزندان و نسل
آنها بود. و بشارت چهارم باغهاى سرسبز و نهرها و جويبارهاى پرآب كه زمينهاى
كشاورزى و باغات آنها را سيراب مىكرد.
سؤال: با وجود نهرهاى جارى، بارانهاى پى در پى براى
چه؟
جواب: نهرها بر تمام زمينها مسلّط نيستند و
نمىتوانند زمينهاى مرتفع و كوهها و تپّهها را سيراب كنند، امّا باران تمام
زمينهاى مرتفع و كوهها و تپهها را سيراب و سرسبز مىكند.
خلاصه اين كه حضرت نوح عليه السلام كليد حلّ تمام مشكلات مادّى و معنوى قومش
را ايمان به خداوند بيان كرد. امّآ آنها سخن اين پيامبر بزرگ را گوش نداده و تسليم
او نشدند. و اى كاش فقط گوش نمىدادند و از عكسالعملهاى زشت ديگر خوددارى
مىكردند. به اين عكسالعملها از زبان حضرت نوح عليه السلام توجّه فرماييد:
« «قَالَ رَبِّ إِنِّى دَعَوْتُ قَوْمِى لَيْلًا وَنَهَاراً*
فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعَائِى إِلَّا فِرَاراً* وَإِنِّى كُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ
لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِى آذَانِهِمْ وَاسْتَغْشَوْا
ثِيَابَهُمْ وَأَصَرُّوا وَاسْتَكْبَرُوا اسْتِكْبَاراً»؛ (نوح) گفت: پروردگارا! من قوم خود را شب و روز (به سوى تو) دعوت كردم، امّا
دعوت من چيزى جز فرار (از حق) بر آنان نيفزود! و من هر زمان آنها را دعوت كردم كه
(ايمان بياورند) تا تو آنها را بيامرزى، انگشتان خويش را در گوشهايشان قرار داده
و لباسهايشان را بر خود پيچيدند، و در مخالفت اصرار ورزيدند و به شدّت استكبار
كردند!». [1] آرى!
گاه انسان آن قدر بيچاره مىشود كه حتّى حاضر نمىشود صداى حق را بشنود، در حالى
كه عقل حكم مىكند به