« «تَرْمِيهِمْ بِحِجَارَةٍ مِّنْ سِجِّيلٍ»؛ كه با سنگهايى از گل متحجر آنان را هدف قرار مىدادند».
هر پرندهاى سه سنگ كوچك هر كدام به اندازه نخود همراه داشت يكى در منقار و دو
تا در چنگالها، و نشانهگيرى دقيقى نيز داشتند هر سنگى براى نابودى يك سرباز كافى
بود بنابر اين هر پرندهاى مأمور نابودى سه نفر بود!
در ضمن سنگهاى مذكور علاوه بر كوچكى، سفت و محكم هم نبود بلكه چيزى بين سنگ و
خاك بود، امّا اثر تخريبى عجيبى داشت كه در آيه بعد به آن اشاره شده است. توجّه
فرماييد:
« «فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَّأْكُولٍ»؛ سرانجام آنها را همچون كاه خورده شده (و متلاشى) قرار داد».
سنگهاى پرندگان مذكور روى سر هر كس مىافتاد آن را سوراخ مىكرد و وارد بدنش
مىشد و گويا آن را منفجر و متلاشى مىكرد.
اين صحنه، وحشت عجيبى بر لشكريان ابرهه مسلّط كرد، آنها هدف اصلى را رها كرده
و هر كس به منظور نجات جان خود پا به فرار گذاشت؛ امّا پرندگان فراريان را نيز
تعقيب و به مجازات عملشان مىرساندند. همه سپاهيان جز تعداد اندكى، كه بايد زنده
بمانند و خبر اين حادثه معجزهآسا را براى ديگران ببرند، كشته شدند. ابرهه نيز از
سنگهاى پرندگان در امان نماند قسمتى از بدنش متلاشى شد امّا خداوند او را نيز
زنده نگه داشت.
پادشاه يمن با بدن مجروح سوار بر مركب شد. عجيب اين كه مركبها به سمت كعبه
حركت نمىكردند امّا در مسير خلاف جهت كعبه با سرعت راه مىرفتند. چرا كه
پرندهها، سنگريزهها و حتّى مركب فيلسواران همگى مأموران