نام کتاب : خدا را چگونه بشناسيم نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 120
كردند راه چارهاى بيانديشند. راه چارهاى كه آنها توانستند بيابند بيشتر به
يك جواب سر بالا شباهت دارد تا جواب و راهحل يك مشكل.
آنان گفتهاند: اصولًا در كار خداوند چون و چرا غلط است. هر چه او بكند عين
عدالت است. هر چيزى در هستى هست مال اوست و مى تواند هر كارى را كه خواست در ملك
خود انجام دهد. پس، از اساس چيزى به نام ظلم درباره او مفهوم ندارد.
اين جواب را هر آدم منصفى بشنود خواهد گفت: عذر بدتر از گناه.
كسى منكر آن نيست كه جهان و هر چه در آن است از آن خداوند است. حتى خود ما هم
متعلق به او هستيم. اين حرف درستى است و در اصل مالكيت خداوند، كسى مخالفتى ندارد.
مشكل چيز ديگرى است. مشكل در كيفر دادن كسى است كه هيچ اختيارى از خود ندارد.
چنين چيزى نه عاقلانه است و نه عادلانه. آيا مى توان كسى را به جرم ضربان قلب
يا فشار خون او مجازات كرد؟ آيا مى توان بهمنى را به دليل سقوط از كوه و قتل
عدهاى كيفر داد؟ آيا اين مجازات منطقى و عادلانه است؟ اگر بگوييم خير، پس بايد
قبول كنيم مجازات كردن انسان مسلوب الاختيار و بىاراده هم عادلانه نيست حال از
سوى هر كس چه خداوند يا انسان كه باشد فرق نمى كند. در نتيجه نظريه جبر با نفى
اختيار و اراده انسان، اصل مسئله عدالت خداوند را نفى مى كند.
2- به هم ريختن (فروپاشى) اساس اخلاق: نتيجه ديگرى كه از نظريه جبر به دست
مى آيد متلاشى شدن اساس اخلاق است. اين نظريه باعث مى شود تا تمام فضائل اخلاقى
متزلزل شده و به اين خاطر اجتماع به طور وحشتناكى به سوى فساد و تباهى سوق يابد.
نام کتاب : خدا را چگونه بشناسيم نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 120