در چهارمين آيه سخن از «گواهان روز
قيامت» است، اشاره به ذات پاك خداوند كه نخستين
گواهان است كرده، مىفرمايد: «بازگشت همه آنه به سوى ماست، سپس خداوند گواه است بر
آنچه آنها انجام مىدهند».
فَالَيْنا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ اللَّه شَهيدٌ عَلى ما
يَفْعَلُونَ. [1]
دادگاهى كه حاكمش خدا و شاهد و گواهش نيز در درجه اوّل ذات پاك اوست آيا ممكن
است چيزى در آن مورد غفلت قرار گيرد، و در حساب نيايد؟.
مسلماً از چنين دادگاهى بايد در اضطراب و وحشت بود نه به خاطر احتمال داورى به
غير حق بلكه به خاطر اعمالمان!
بعضى از مفسّران شهادت و گواهى را در اينجا به معناى جزا و مجازات تفسير
كردهاند، در حالى كه ضرورتى بر چنين تفسير خلاف ظاهرى نيست، زيرا مانعى ندارند كه
ذات پاك خداوند نيز در آن روز گواهى بر اعمال بندگان دهد، و گواهى خود را از طريق
الهام به فرشتگان مأمور حساب بيان دارد.
بعضى نيز گفتهاند گواهى خداوند همان است كه اعضاى پيكر انسان را به نطق در
مىآورد تا آنچه را انجام دادند بازگو كند.
***
در پنجمين آيه باز هم سخن از گواهان محشر است، ولى در
اينجا سخن از گواهى پيامبران نسبت به امتهاى خود، و پيغمبر اسلام صلى الله عليه و
آله و سلم نسبت به ساير پيامبران است، مىفرمايد: «حال آنها چگونه خواهد بود در آن
روز كه براى هر امتى گواهى بر اعمالشان مىطلبيم و تو را گواه آنها مىآوريم»؟!
[1]. در تفسير الميزان آمده است كه
«ثم» در آيه فوق براى تراخى در بيان است، نه تراخى در زمان در حالى كه تراخى زمانى
نيز در مورد آيه تصور مىشود، زيرا خداوند نخست مردم را محشور مىكند و بعد از آن
گواهى بر اعمالشان مىدهد زيرا منظور گواهى به هنگام حساب است.